loading...
پایگاه قرآنی-فرهنگی دارالقرآن
امین جوانمرد بازدید : 1364 سه شنبه 30 خرداد 1391 نظرات (0)

قرآن كريم براي فقر، واژه هايي مانند فقر، فقير، فاقره، ضعيف، مستضعف، مسكين و مسكنة؛ و براي غنا، واژه هايي چون غنيّ، اغنياء، ذامال، ذوعسرة، ميسرة، ملاء، مترفين و مستكبرين را به كار برده است.

در معناي كلمه ي مسكين اختلاف وجود دارد. بعضي آن را فقيري دانسته اند كه وضعيت بدتري (اَسوَاُ حالاً) دارد و برخي عكس آن را گفته اند. گاهي در قرآن، اين كلمه بكار رفته و منظور، بيش تر فقر قدرت است، نه كسي كه مال و ثروتي نداشته باشد و به عبارتي فقر مطلق، منظور نيست. "اما كشتي براي مساكين بود"(كهف، 79)شبيه اين تعبير در روايات ائمه نيز وجود دارد. عبارت "مسكينُ ابن آدَم"در نهج البلاغه و روايات فراوان ديده مي شود.

فقر و غنا در قرآن به معاني متعدد، از قبيل معاني زير بكار رفته است:

فقر و غناي ذاتي: مي توان به اين آيه اشاره كرد.

"اي مردم شما همگي نيازمند خداييد؛ تنها خداوند است كه بي نياز و شايسته ي هر گونه ستايش است "(فاطر، 15)

"خداوند بي نياز و شايسته ي هر گونه ستايش است "(حج،64)

"و هر كس كفران كند به زيان خويش نموده است كه پروردگار من غني و كريم است."(نمل،40)

فقر و غناي فرهنگي: از اين گونه فقر و غنا در قرآن با واژه هاي استكبار و استضعاف ياد شده است. "مستضعفان به مستكبران مي گويند: اگر شما نبوديد ما مومن بوديم ؛ اما مستكبران به مستضعفان پاسخ مي دهند: آيا ما شما را از هدايت باز داشتيم بعد از آن كه به سراغ شما آمد و آن را به خوبي دريافتيد؟ بلكه شما خود مجرم بوديد"(سباء،31و32)

ولي اشراف متكبر قوم او به مستضعفاني كه ايمان آورده بودند ، گفتند: آيا به راستي شما يقين داريد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟ آن ها گفتند : ما بدان چه او ماموريت يافته، ايمان آورده ايم . متكبران گفتند: ولي ما به آن چه شما ايمان آورده ايد، كافريم"(اعراف،75و76)

غناي نفس: "و از شدت خويشتن داري، افراد نا آگاه آن ها را بي نياز مي پندارند "(بقره،237) در واقع منظور از غناي نفس، حالت روحي است كه انسان را از در خواست از ديگران باز مي دارد.

فقر و غناي اقتصادي: "تا اين اموال عظيم در ميان ثروت مندان شما به دست نگردد."(حشر،7)

"اگر فقير و تنگدست باشند ، خداوند از فضل خود آن ها را بي نياز مي سازد" (نور،32)

"زكات ها مخصوص فقيران و مسكينان است."(توبه،60)

الف) معيار ارزش نبودن غنا، وضدّ ارزش نبودن فقر: فقر و غنا هيچكدام معيار ارزش نيستند؛ بلكه ملاك ارزش ايمان و عمل صالح است. "اموال و فرزندان هرگز شما را نزد ما مقرب نمي سازد، جز كساني كه ايمان بياورند و عمل صالحي انجام دهند كه براي آنان پاداش مضاعف در برابر كارهايي است كه انجام داده اند و آن ها در غرفه هاي بهشتي در نهايت امنيت خواهند بود "(سباء،37)

قرآن از بعضي فقيران ستايش كرده كه فقرشان به سبب تنبلي نبوده است؛ بلكه در راه خدا در تنگنا قرار گرفته اند و امكان تلاش و فعاليّت اقتصادي براي آنان فراهم نبوده است. چنان كه مي فرمايد: انفاق شما مخصوصاً بايد براي نيازمنداني باشد كه در راه خدا در تنگنا قرار گرفته اند؛ و با توجه به آيين خدا، آن ها را از وطن هاي خويش آواره ساخته؛ و شركت در ميدان جهاد، به آن ها اجازه نمي دهد تا براي تا مين هزينه ي زندگي، دست به كسب تجارت بزنند؛ نمي توانند مسافرتي كنند و سرمايه اي به دست آورند؛ و از شدت خويشتن داري ، افراد ناآگاه آن ها را بي نياز مي پندارند؛ اما آن ها را از چهره هايشان مي شناسي و هرگز با اصرار چيزي از مردم نمي خواهند ." اين است مشخصات آن ها و هر چيز خوبي كه در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است. (بقره، 273)

همچنين از كساني مانند حضرت سليمان(سباء،12و13) داوود (سباء،10و11) و ذوالقرنين (كهف،95-98) كه داراي تمكن مالي خوبي بودند و مال را "رحمة من عند الله "و " فضلٌ من عند ربّي " مي دانستند ، ستايش مي كند. در مقابل، ثروت منداني مانند قارون، (قصص ، 79) فرعون،(يونس، 88) ، وليد بن مغيره، (قلم،15-12و مدثر،12) ابو لهب (مسد،1و 2)را كه بيش از حد به مال علاقه داشتند به شدت سرزنش مي كند . تفصيل بيشتر اين بحث در نگرش به ثروت در فصل اول گذشت.

ب) خنبه هاي منفي غنا

اتراف: مترف به كساني كه مست و مغرور به نعمت شده و طغيان كرده اند، و مصداق آن غالباً پادشاهان و جباران و ثروت مندان مستكبر و خود خواه است. "اتراف " از ماده ي "ترفه" به معناي "التَّوسُّع فيِ النِّعمة"؛ گسترش در روزي است " . "مترف " از ماده ي "تَرَف " بر وزن سبب به معناي تنعم مي باشد و مترف به كسي مي گويند كه فزوني نعمت ، او را غافل كرده و به طغيان واداشته باشد. به عبارت ديگر متـرف به حال خود رها شده و هر كـاري بخواهد، مي كند، بنـابراين مترفان همان متنعّـمان و ثروتمـنداني هستند كه به دنبـال لذت طلبي، هوس راني، خوش گذراني و عيش و نوش هستند. واژه ي ديگري كه در قرآن كريم، تقريباً معادل كلمه ي اتراف به كار رفته، واژه ي "بطر" به معناي غرور و طغيان بر اثر فزوني نعمت است.

مترفان معمولاً در صف اول مبـارزه با پيامبران قرار داشتند؛ چرا كه انبياي الهي و شريعت شان را مانعي در برابر عيش و نوش هاو خوش گذراني هاي خود مي ديدند. و گاهي اين مسئله،باعث كفر آن ها مي شد. آيات متعدد به مقابله ي آنان با پيامبران، كفر و انكار انبيا و نابودي چنين اقوامي كه سرانجام سختي كه در انتظار آنان است، اشاره كرده اند. اين آيات به تفصيل در فصل چهارم بحث خواهد شد.

طغيان و انكار آيات الهي: غالب مفاسد دنيا از قشرهاي مرفه و مستكبر سر چشـمه مي گيرد و هميشه در صف اول مبارزه در مقابل انبيا، آنها بودند. همان ها كه گاه قرآن از آن ها به "ملا" تعبير كرده است (اعراف 60) و گاه به "مترفين " (سباء34) و گاه به "مستكبرين"(مومنون 67) كه اول، اشاره به جمعيت اشرافي است كه چشم ها را پر مي كند و درونشان تهي و خالي است و دومي اشاره به كساني دارد كه در ناز و نعمت به سر مي برند، و مست ومغرورند و از درد و رنج ديگران بي خبر و سومي به آن ها كه بر مركب كبر و غرور؛ سوار و از خدا و خلق دورند. سر چشمه ي همه ي اين ها احساس بي نيازي و غنا است. " و هر گاه روزي را بر بندگانش وسعت بخشد، در زمين طغيان و ستم مي كنند ... " (شوري، 27)

" و ما در هيچ شهرو دياري، پيامبري نفرستاديم، مگر اين كه مترفان آن ها كه مست ناز و نعمت بودند گفتند: ما به آن چه فرستاده شده ايد كافريم. " و گفتند: اموال و اولاد ما از همه بيشتر است و اين نشانه ي علاقه ي ما به خدا است و ما هرگز مجازات نخواهيم شد."(سباء،34و 35 )

در مقابل حضرت نوح، ابراهيم، موسي و طالوت ايستادند.تا جايي كه نوح در شكايت از قوم خود در پيروي آنان از ثروتمندان شكايت مي كند كه اموال و دارايي شان چيزي جز بر زيان كاري شان نيفزود. و ثروتمندان را كساني كه باعث گمراهي قومش شده اند، معرفي و آنان را نفرين مي كند . (نوح،21و 22)

غفلت از ياد خدا، پيروي از هواي نفس، افراط در امور: بزرگان قريش به پامبر اكرم گفتند، فقيران را از اطراف خود پراكنده كن و به طرف ما بيا تا از تو حمايت كنيم . آيه نازل شد و فرمود : با كساني باش كه رضايت خدا را مي طلبند . در مقابل از اشراف قريش به عنوان كساني ياد مي كند كه داراي سه ويژگي غفلت از ياد خدا ، متابعت از هواي نفس، و افراط در كارها بوده ند ." با كساني باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مي خوانند و فقط رضاي او را مي طلبند؛ چشمان خود را از آن ها برمگير و از كساني كه قلب شان را از خود غافل ساخته ايم اطاعت مكن؛ همان ها كه از هواي نفس پيروي كردند، و كار هايشان افراطي است. " (كهف؟،28)

ج) عدم تداول ثروت بين اغنيا، اصل اساسي در توزيع و رفع فقر: قرآن با مالكيت خصوصي و به رسميّت شناختن آن از تداول دست به دست گرديدن ثروت بين اغنيا ممانعت كرده است." كَي لا يَكونَ دُولَةً بين الاغنياءِ مِنكُم"(حشر،7) عدم چرخش اموال در دست ثروت مندان به اين معنا نيست كه ثروت از گروهي گرفته شود و به گروهي ديگر داده شود؛ بلكه منظور آن است كه اگر مقررّات اسلامي در باره ي به دست آوردن ثروت، رعايت شود، به حقوق ديگران تعرض نشود، اگر ماليات هايي همچون خمس و زكات، خراج، احكام بيت المال، انفال، و.... درست اجرا شود، خود به خود نتيجه اش عدم تداول ثروت بين ثرو مندان خواهد بود. نا مطلوب بودن نابرابري و فاصله ي فاحش طبقاتي امري بديهي است، آن چه مهم است مكانيسمي است كه براي جلوگيري و كاهش آن در نظر گرفته مي شود.

د) مكانيسم پيشگيري و رفع فقر: خداوند متعال براي پيش گيري و رفع فقر مكانيسم دقيق و ظريفي را به كار گرفته است كه افزون بر مسؤوليت دولت، افراد جامعه هم در آن وظيفه دارند. با وجوب نفقه، مشكل بار تكفّل اجتماعي زير سنين پانزده سال و بالاي شصت و پنج سال كه بخش عمده ي اقشار آسيب پذير را تشكيل مي دهند اگر نگويم حل مي شود دست كم به شدت كاهش مي يابد؛ چرا كه افراد زير پانزده سال را فرزندان تشكيل مي دهند و نفقه ي آنان پدر واجب شده است. افراد بالاي 65 سال پدر، مادر، پدر بزرگ، مادر بزرگ، را شامل مي شود و نفقه ي آنان در صورت فقر بر فرزندان و در غياب آن ها بر نوه ها و .... واجب است. زنان نيز به علت بعضي ويژگي هاي جسمي و نوعي از افراد آسيب پذير هستند كه نفقه ي آن ها در جايكاه عيال بر همسران شان واجب شده است، حتا زنان مطلقه، پس از طلاق به حال خود رها نشده و تا سر رسيدن عدّه، نفقه ي آنان بر عهده ي زوج است كه مسكن و ساير نياز هاي او را در حد فرعي تامين كند. آيات مربوطه به صورت مستقل در همين فصل بحث خواهد شد.

در صورت انجام اين تكليف، بخش بزرگي از افرادي كه آسيب پذيرند يا در در معرض فقر قرار دارند از جمعيت فقرا خارج مي شوند؛ چرا كه معمولاً افراد داراي سنين بالا، دست كم يك فرزند، نوه، يا نتيجه كه از امكانات لازم برخوردار باشد، دارند. همان طور كه افراد زير پانزده سا ل، معمولاًداراي دست كم يكي از پدر، مادر، پدر بزرگ يا مادر بزرگ هستند. بقيه ي كساني هم كه نفقه ي آنانها بر كسي واجب نيست يا نفقه دهنده ي آن ها در فقر به سر مي برد، شارع مقدس براي رفع فقر و ساير مصارف آنان، پرداخت بخشي از مال را به صورت خمس، زكات، يا در قالب جرايم مالي مثل كفارات، واحب كرده است، اعمّ از اين كه حكومتي وجود داشته باشد كه آن ها را جمع آوري كند و به مصارف واقعي برساند يا نباشد.

به غير از نفقه هاي واجب و ماليات هايي كه در شرع بيان شده است، اين مسئله مطرح مي شود كه آيا افراد، تكليف ديگري در برابر فقرا دارند يا خير ؟ اگر فردي زكات، خمس يا كفاره اي برذمّه ندارند، ولي در كنار او، خانواده ي بي سر پرستي قرار دارد كه از تامين ضرورت هاي زندگي نا توان است، آيا ديگر تكليفي ندارد؟ اگر با فرض توانايي آنان را رها كرد و بر اثر سوء تغذيه، در جسم و جان آنان خللي وارد شد چنين عملي عقوبت دارد يا خير؟ با بيان قرآن، خداوند فقط به پرداختي هاي منصوصي مثل زكات و خمس بسنده نكرده و براي ترك انفاق نيز، عقوبت شديد قرار داده است؛ گرچه بيشتر مفسران، آيات عقوبت را برزكات حمل كرده اند، علامه طباطبايي (رحمةالله)معتقدند كه همان انفاق است، منتها در حدي كه بتواند كمر راست و نياز خود را رفع كنند، پرداخت آن واجب است.

مسؤوليّت دولت: اگر وظايف حكومت پيامبر اكرم (ص) كه آيات الهي بر عهده ي آن حضرت گذاشته است، بتوانيم تعميم دهيم و آن را وظايف مقام حكومت و ولايت بدانيم، در اين صورت مي توان گفت كه حاكم اسلامي موظف است، سياست عدم تداول ثروت در دست ثروتمندان را تعقيب كند. از مسلمانان زكات بگيرد و به مصارف آن برساند كه در راس آن ها، رفع فقر است. چنان كه برخي مفسران، ذيل جمله ي"صَلَّ عَلَيهم"در سوره ي توبه آيه ي 103كه در آن به پيامبر اكرم به گرفتن زكات از مردم امر شد ه است، گفته اند: "اين كه براي زكات دهنده دعا كنيد كه خداوند به مالش بركت دهد يك اصل كلي براي امام و پيشوايي است"

آن چه را خداوند از اهل اين آبادي ها به رسولش بازگردانيد، از آن خدا و رسول وخويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا اين اموال عظيم در ميان ثروت مندان شما دست به دست نگردد. آن چه را رسول خدا براي شما آورده ، بگيريدو اجرا كنيد و از ان چه نهي كرده، خود داري نماييد؛ و از مخالفت خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است. " (حشر،7)

خداوند پس از اينكه حضرت ابراهيم، لوط، اسحاق و يعقوب نام مي برد، مي فرمايد: همه ي آن ها را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مي كردند و انجام كارهاي نيك و بر پا داشتن نماز و اداي زكات را به آن ها وحي كرديم. (انبياء 72) به اسمائيل (ع) نيز نسبت داده شده است كه همواره قومش را به نماز و زكات فرمان مي داد. (مريم، 55و 54)به نبي گرامي اسلام خطاب مي شود: "از اموال آن ها صدقه اي به صورت زكات بگير؛ تا به وسيله ي آن، آن ها را پاك سازي و پرورش دهي؛ و هنگام گرفتن زكات به آن ها دعا كن كه دعاي تو مايه ي آرامش آن ها است و خداوند شنوا و داناست. " (توبه، 103)

مسؤوليت ثروت مندان : مطلوب براي ثروتمند اين است كه پس از بدست آوردن ثروت از راه حلال، به آن نگرش صحيح داشته باشد و آن را نعمت الهي بداند؛ آخرت را در

آن چه خدا به او داده است، طلب كند، " و در آن چه خدا به تو داده، سراي آخرت را بطلب." (قصص 77)به دنيايش در حد متعارف برسد ، " بهره ات را از دنيا فراموش مكن " (همان )با ثروتش به ديگران فخر نفروشد، در زمين طغيان نكند،به شكرانه ي نعمتي كه خداوند به او داده است به خلق خدا نيكي كند، "و همان گونه كه خدا به تو نيكي كرده، نيكي كن "(همان) ثروتش را در راه فساد و تباهي به كار نگيرد، "و هرگز در زمين در جستجوي فساد مباش كه خداوند مفسدان را دوست ندارد"(همان) افزون بر مسؤوليت هاي پيشين، ثروت مندان در برابر فقيران مسؤوليت ويژه دارند. براي آنان يگانه راه پيمودن مسير تكامل، رسيدگي به يتيمان و اطعام مسكينان است,؛ چرا كه از نظر قرآن اهتمام به امور فقيران و تلاش در جهت فقر زدايي آن قدر مهم است كه از آن به عبور از "عقبة"ياد شده. عقبه به گردنه اي گفته مي شود كه عبور از آن دشوار و معمولاًيگانه مسير عبور و مرور است."ولي او از آن گردنه ي مهم نگذشت و تو چه مي داني كه آن گردنه چيست؟ آزاد كردن برده اي يا غذا دادن در روز گرسنه اي، يتيمي از خويشاوندان يا مستمندي خاك نشين را. " (بلد،11-16)

بنا بر اين تعبير، ورود به مرحله ي تكامل و دستيابي به سعادت، جز با عبور از اين گردنه ميسّر نيست. آيات بسياري اهميت انفاق را بيان، آن را همراه نماز ذكر و از اوصاف پرهيزكاران، مومنان و نيكو كاران برشمرده و به آن سفارش كرده اند. هم چنين درباره ي لزوم رعايت فقرا و افرادي كه توانايي پرداخت بدهي خود را ندارند، سفارش شده است. "و اگر بدهكار قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانايي، مهلت دهيد و در صورتي كه به راستي قدرت پرداخت را ندارد براي خدا او را ببخشيد،بهتر است؛ اگر منافع اينكار را بدانيد. "(بقره 80) طبيعي است كه هر كس از امكانات بيشتري بر خوردار باشد؛ مسؤوليت بيش تري خواهد داشت.

ه) مصاديق فقر : قرآن اوصاف با فضيلت ترين فقيران (اصحاب صفّه ) را بيان مي كند آنان حدود چهار صد نفر بودند. "انفاق شما، مخصواًبايد براي نيازمنداني ياشد كه در راه خدا در تنگنا قرار گرفته اند، و توجه به آيين خدا؛ آن ها را را از وطن هاي خويش آواره ساخته؛ و شركت در ميدان جهاد به آن ها اجازه نمي دهد تا براي تامين هزينه ي زندگي، دست به كسب و تجارتي بزنند؛ نمي توانند، مسافرتي كنند و سر مايه اي به دست آورند و از شدت خويشتن داري، افراد نا آگاه آن ها را بي نياز مي پندارند، اما آن ها را از چهره هايشان مي شناسي و هرگز با اصرار چيزي از مردم نمي خواهند . اين است مشخصات آن ها و هر چيز خوبي در راه خدا انفاق كنيد، خداوند از آن آگاه است."(بقره،273)

و پيامبرشان به آن ها گفت: خداوند "طالوت "را براي زمامداري شما مبعوث و انتخاب كرده است. گفتند: چگونه او بر ما حكومت كند، با اينكه ما از او شايسته تريم ؛ و او ثروت فراواني ندارد؟! گفت خدا او را بر شما برگزيده، و او را در علم و قدرت جسم، وسعت بخشيده است. خداوند ملكش را به هر كس بخواهد، مي بخشد و احسان خداوند، گسترده و از لياقت افراد براي منصب ها آگاه است .

موسي براي گوسفندان آن دو آب كشيد؛ سپس رو به سايه آورد و عرض كرد: پروردگارا!هر خير و نيكي بر من فرستي، به آن نيازمندم.

و)مصاديق غنا: آياتي از قرآن درباره ي تعدادي از ثروتمند نازل شده است. آيه ها يا صراحت در ثروت آنان دارد و يا لحن و سياق آن ها به گونه اي است كه ثروت آنان را مي رساند. اين مصاديق هم از ثروتمنداني است كه ثروت را رحمت و فضل خداوند دانسته و شاكر نعمت ها ي اويند و هم آنان كه حب مال موجب اعراض آنان از خداوند شده و بعضاً طغيان كرده اند. مصاديق الگوي اول حضرت داوود، سليمان و ذوالقرنين و الگوي دوم، قارون، فرعون، وليدبن مغيره و ابو لهب هستند.

و ما به داوود از سوي خود فضيلتي بزرگ بخشيديم؛ ما به كوها و پرندگان گفتيم:اي كوها و اي پرندگان!با او هم آواز شويد و همراه او تسبيح خدا گوييد و آهن را براي او نرم كرديم. و به او گفتيم رزه هاي كامل و فراخ بساز، و حلقه ها را به اندازه و متناسب كن. و عمل صالح انجام دهيد كه من به آن چه انجام مي دهيد بينا هستم. و براي سليمان باد را مسخر ساختيم كه صبحگاهان مسير يك ماه را مي پيمود و عصر گاهان مسير يك ماه را؛ و چشمه ي مس مذاب را براي او روان ساختيم؛ و گروهي از جن از پيش روي او به اذن پروردگارش كار مي كردند؛ هر كدام كه از آن ها از فرمان ما سرپيچي مي كرد، او را از عذاب آتش سوزان مي چشانديم!. آنان هر چه سليمان مي خواست برايش درست مي كردند: معبد ها؟، تمثال ها، ظروف بزرگ غذا همانند حوض ها، و ديگ ها ثابت،كه از بزرگي قابل حمل و نقل نبودند؛ و به آنان گفتيم: اي آل داوود! شكر اين همه نعمت را به جا آوريد؛ ولي عده ي كمي از بندگان من شكر گزارند. (سباء،10-13)

و از تو درباره ي ذوالقرنين مي پرسند : بگو بزودي بخشي از سر گذشت او را براي شما باز خواهم گفت. ما به او در روي زمين قدرت و حكومت داديم؛و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم. (قصص، 76)

آن گروه به او گفتند: اي ذوالقرنين! ياجوج و ماجوج در اين كشور فساد مي كنند؛ آيا ممكن است كه ما هزينه اي را در اختيار تو قرار دهيم كه ميان ما و آن ها سدي ايجاد كني؟!. ذوالقرنين گفت: آن چه پروردگارم در اختيار من گذاشته، بهتر است از آن چه شما پيشنهاد مي كنيد ، مرا با نيرويي ياري دهيد تا ميان شما و آن ها سد محكمي قرار دهم ...و آن گاه گفت: اين از رحمت پروردگار من است؛ اما هنگامي كه وعده ي پروردگارم فرا رسد، آن را در هم مي كوبد، و وعده ي پروردگارم حق است. (كهف، 94-94-98)

قارون ازقوم موسي بود؛ اما بر آنان ستم كرد. ما آنقدر از گنج به او داده بوديم كه حمل كليد هاي آن براي يك گروه زورمند مشكل بود به خاطر آوريد هنگامي را كه قومش به او گفتند: اين همه شادي مغرورانه مكن كه خداوند شادي كنندگان مغرور را دوست نمي دارد.

قارون گفت: اين ثروت را با دانشي كه نزد من است به دست آورده ام آيا او نمي دانست كه خداوند اقوامي را كه پيشتر از او نابود كرد، نيرومند تر و ثروتمند تر از او بودند؟ و هنگامي كه عذاب الهي فرا رسد مجرمان از گناهانشان سوال نمي شوند . روزي قارون با تمام زينت خود در ميان قومش ظاهر شد، آن ها كه خواهان زندگي دنيا بودند گفتند:اي كاش همانند آن چه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم به راستي كه او بهره ي عظيمي دارد. (قصص؛78-79)

موسي گفت: پروردگارا تو فرعون و اطرافيانش را زينت و اموالي سرشار در زندگي دنيا داده اي، پروردگارا در نتيجه بندگانت را از راه تو گمراه مي سازد پروردگارا اموالشان را نابود كن و به جرم گناهانشان، دلهايشان را سخت و سنگين ساز؛ به گونه اي كه ايمان نياورند تا عذاب درد ناك را ببينند. (يونس،88)

مرا با كسي كه او را خود به تنهايي آفريده ام واگذار. همان كسي كه براي او مال گسترده اي قرار دادم و فرزنداني كه همواره نزد او و در خدمت او هستند و وسايل زندگي را از هر نظر براي او فراهم ساختنم. باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم. (مدثر،11-15)

آيات در باره ي وليدبن مغيره نازل شده كه داراي مال فراواني بود.

آيات 12تا15سوره ي قلم را نيز بعضي از مفسران احتمال داده اند درباره ي وليدبن مغيره باشد كه حاكي از ثروتمند بودن اوست.

بريده باد هر دو دست ابو لهب و مرگ بر او باد هرگز مال و ثروتش و آن چه را كه به دست آورد به حالش سودي نبخشيد.

در بعضي تفاسير آمده است كه ابو لهب مال بسيار داشت و آيه ي شريفه همان ثروت او را مي گويد برايش سودي نبخشيد.
 
 



منبع: دانشگاه علوم اقتصادي

برچسب ها اقتصاد در قرآن ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • ساعت
    ساعت فلش مذهبی
    آمار سایت
  • کل مطالب : 901
  • کل نظرات : 413
  • افراد آنلاین : 9
  • تعداد اعضا : 3308
  • آی پی امروز : 85
  • آی پی دیروز : 126
  • بازدید امروز : 111
  • باردید دیروز : 143
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 254
  • بازدید ماه : 3,789
  • بازدید سال : 101,634
  • بازدید کلی : 5,535,230
  • آمار به روایت وبگذر