آنچه یك جامعه براى رسیدن به قلّه خوشبختى و عظمت به آن نیاز دارد در این چند جمله كوتاه آمده است، و اگر این آیه به عنوان یك قانون مورد عمل قرار گیرد، در اصلاح ساختارهاى فردى و گروهى و تنظیم درست روابط اجتماعى و پیدایش جامعهاى برتر نقشى تعیین كننده خواهد داشت.
طبق این آیه، خداوند مردم را به سه چیز فرمان مىدهد و از سه چیز باز مىدارد. آن سه چیز كه خدا به آن فرمان مىدهد، عدل و احسان و دادن حق خویشاوند است و سه امری که خداوند مردم را از آنها بازمیدارد نیز عبارتند از دوری از فحشاء، منکر و بغی.
با رعایت این اصول ششگانه رشد و تعالی جوامع بشری امکانپذیر خواهد شد و در نتیجه حرکت به سوی کمالات بالای انسانی آسانتر میگردد.
در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که در آنها به مۆمنین دستوراتی در جهت اصلاح جامعه داده شده باشد. اما در این میان آیه 90 سوره نحل را میتوان جامعترین آیه در این زمینه دانست که به بیان مجموعهای از قوانین و احکام و دستورات در زندگی اجتماعی میپردازد:
"إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ"؛ "در حقیقت، خدا به دادگرى و نیكوكارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز مىدارد. به شما اندرز مىدهد، باشد كه پند گیرید".
در این بخش به بررسی این آیه و بیان برخی از مهمترین مسائل آن پرداخته میشود.
بیان شش اصل مهم اجتماعی
در این آیه به شش اصل مهم كه سه اصل، جنبه مثبت و مأمور به، و سه اصل جنبه منفى و منهى عنه دارد، دیده مىشود.
اصول مأمور به
در آغاز مىگوید: "إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى"
عدل همان قانونى است كه تمام نظام هستى بر محور آن مىگردد، آسمانها و زمین و همه موجودات با عدالت بر پا هستند و جامعه انسانى كه گوشه كوچكى از این عالم پهناور است نیز ، نمىتواند از این قانون عالم شمول، بر كنار باشد و بدون عدل به حیات سالم خود ادامه دهد.
عدل یعنى رسیدن هر كسى به حق و مقام شایسته خود و تقسیم عادلانه و درست امكانات جامعه كه باعث پیدایش زمینههاى رشد و شكوفایى براى همه افراد مىشود.
"فحشاء" اشاره به گناهان پنهانى، "منكر" اشاره به گناهان آشكار، و "بغى"، هر گونه تجاوز از حق خویش و ظلم و خودبرتربینى نسبت به دیگران است
همان گونه كه حكومت باید با مردم بر اساس عدل رفتار كند، مردم نیز باید در روابط خود با یكدیگر مطابق با عدل و انصاف عمل كنند.
نظر كلى و اجتماعى، عدالت بهتر از احسان و جود است ولى از نظر فردى، احسان و جود ارزش بیشترى دارد. عدل باعث رسیدن هر كس به حقوق خویش است و احسان مقدّم داشتن دیگران بر خود و تلاش براى ایجاد رفاه و آسایش براى مردم است كه برخاسته از روح ایثار و از خود گذشتگى و بزرگوارى و مروّت است.
در اخبار اسلامى و همچنین گفتار مفسران در فرق میان این دو یعنى عدل و احسان بیانات مختلفى دیده مىشود كه شاید غالباً به آنچه در بالا گفتیم باز مىگردد. در حدیثى از على (علیه السلام) آمده است: "العدل الانصاف، و الاحسان التفضل؛ عدل آن است كه حق مردم را به آنها برسانى، و احسان آن است كه بر آنها تفضل كنى".
مسأله نیكى به نزدیكان در واقع بخشى از مسأله احسان است با این تفاوت كه احسان در كل جامعه است، وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى در خصوص خویشاوندان و بستگان كه جامعه كوچك محسوب مىشود، و با توجه به اینكه جامعه بزرگ از جامعه كوچكتر یعنى جامعه فامیلى تركیب شده، هر گاه، این واحدهاى كوچكتر از انسجام بیشترى برخوردار گردند، اثر آن در كل جامعه ظاهر مىشود، و در واقع وظایف و مسئولیتها به صورت صحیحى در میان مردم تقسیم مىگردد، چرا كه هر گروه در درجه اول به ضعفاى بستگان خود مىپردازد، و از این طریق همه این گونه اشخاص زیر پوشش حمایت نزدیكان خود قرار مىگیرند.
همان گونه كه حكومت باید با مردم بر اساس عدل رفتار كند، مردم نیز باید در روابط خود با یكدیگر مطابق با عدل و انصاف عمل كنند
اصول منهی عنه
بعد از تكمیل سه اصل مثبت، به سه اصل منفى و منهى مىپردازد و مىگوید: "یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْیِ".
پیرامون این تعبیرات سه گانه "فحشاء"، "منكر" و "بغى" نیز مفسران سخن بسیار گفتهاند، اما آنچه مناسبتر با معنى لغوى و قرینه مقابله این صفات با یكدیگر به نظر مىرسد آن است كه "فحشاء" اشاره به گناهان پنهانى، "منكر" اشاره به گناهان آشكار، و "بغى"، هرگونه تجاوز از حق خویش و ظلم و خودبرتربینى نسبت به دیگران است. بنابراین، این سه مفهوم در برابر هم نیستند، بلكه در مواردى تداخل دارند و ممكن است كه یك گناه، مصداق فحشاء و منكر و بغى هر سه باشد.
پس از ذكر این دستورات سعادت آفرین، اضافه مىكند كه خدا شما را موعظه مىكند، باشد كه شما از آن پند گیرید.
بخش قرآن تبیان
منابع:
تفسیر نمونه، ج11، ص 367.
كوثر، ج6، ص: 203.
.