|
1: وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى مِنكمُْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكمُْ وَ إِمَائكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(نور.32)وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يجَِدُونَ نِكاَحًا حَتىَ يُغْنِيهَُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكاَتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيرًْا وَ ءَاتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِى ءَاتَئكُمْ وَ لَا تُكْرِهُواْ فَتَيَاتِكُمْ عَلىَ الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تحََصُّنًا لِّتَبْتَغُواْ عَرَضَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(نور.33) ترجمه: مردان و زنان بىهمسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بىنياز مىسازد خداوند گشايشدهنده و آگاه است!(نور.32)و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمىيابند، بايد پاكدامنى پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بىنياز گرداند! و آن بردگانتان كه خواستار مكاتبه [قرار داد مخصوص براى آزاد شدن] هستند، با آنان قرار داد ببنديد اگر رشد و صلاح در آنان احساس مىكنيد (كه بعد از آزادى، توانايى زندگى مستقل را دارند) و چيزى از مال خدا را كه به شما داده است به آنان بدهيد! و كنيزان خود را براى دستيابى متاع ناپايدار زندگى دنيا مجبور به خود فروشى نكنيد اگر خودشان مىخواهند پاك بمانند! و هر كس آنها را (بر اين كار) اجبار كند، (سپس پشيمان گردد،) خداوند بعد از اين اجبار آنها غفور و رحيم است! (توبه كنيد و بازگرديد، تا خدا شما را ببخشد!)(نور.33) تفسیر نمونه: "مردان و زنان بى همسر را همسر دهيد، و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را" (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ)."ايامى" جمع "ايم" (بر وزن قيم) در اصل به معنى زنى است كه شوهر ندارد، سپس به مردى كه همسر ندارد نيز گفته شده است، و به اين ترتيب تمام زنان و مردان مجرد در مفهوم اين آيه داخلند خواه بكر باشند يا بيوه. تعبير "انكحوا" (آنها را همسر دهيد) با اينكه ازدواج يك امر اختيارى و بسته به ميل طرفين است، مفهومش اين است كه مقدمات ازدواج آنها را فراهم سازيد، از طريق كمكهاى مالى در صورت نياز، پيدا كردن همسر مناسب، تشويق به مساله ازدواج، و بالآخره پا در ميانى براى حل مشكلاتى كه معمولا در اين موارد بدون وساطت ديگران انجام پذير نيست، خلاصه مفهوم آيه به قدرى وسيع است كه هر گونه قدمى و سخنى و درمى در اين راه را شامل مىشود. بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مىكند كه مسلمانان در همه زمينهها به يكديگر كمك كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است. اهميت اين مساله تا به آن پايه است كه در حديثى از امير مؤمنان على ع مىخوانيم: افضل الشفاعات ان تشفع بين اثنين فى نكاح حتى يجمع اللَّه بينهما: "بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى، تا اين امر به سامان برسد"!(1)در حديث ديگرى از امام كاظم موسى بن جعفر (ع) مىخوانيم: ثلاثة يستظلون بظل عرش اللَّه يوم القيامة، يوم لا ظل الا ظله، رجل زوج اخاه المسلم او اخدمه، او كتم له سرا"سه طايفهاند كه در روز قيامت در سايه عرش خدا قرار دارند، روزى كه سايهاى جز سايه او نيست: كسى كه وسائل تزويج برادر مسلمانش را فراهم سازد، و كسى كه به هنگام نياز به خدمت، خدمت كنندهاى براى او فراهم كند و كسى كه اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد"!(2) و بالآخره در حديثى از پيامبر (ص) مىخوانيم: "هر گامى انسان در اين راه بر دارد و هر كلمهاى بگويد، ثواب يك سال عبادت در نامه عمل او مىنويسند". (كان له بكل خطوة خطاها، او بكل كلمة تكلم بها فى ذلك، عمل سنة قيام ليلها و صيام نهارها).(3) و از آنجا كه يك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زير بار ازدواج و تشكيل خانواده مساله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته مىفرمايد: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيد چرا كه "اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مىسازد" (إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ). و خداوند قادر بر چنين كارى هست، چرا كه "خداوند واسع و عليم است" (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ). قدرتش آن چنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مىگيرد، و علم او چنان گسترده است كه از نيات همه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت و پاكدامنى اقدام به ازدواج مىكنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد.(4) در اين زمينه تحليل روشنى داريم، و همچنين روايات متعددى كه در آخر اين بحث خواهد آمد. ولى از آنجا كه گاه با تمام تلاش و كوشش كه خود انسان و ديگران مىكنند وسيله ازدواج فراهم نمىگردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محروميت بگذراند، مبادا كسانى در اين مرحله قرار دارند گمان كنند كه آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت چنين ايجاب مىكند، لذا بلا فاصله در آيه بعد دستور پارسايى را هر چند مشكل باشد به آنها داده مىگويد: "و آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى نياز سازد" (وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ). نكند در اين مرحله بحرانى و در اين دوران آزمايش الهى تن به آلودگى در دهند و خود را معذور بشمرند كه هيچ عذرى پذيرفته نيست، بلكه بايد قدرت ايمان و شخصيت و تقوا را در چنين مرحلهاى آزمود. سپس از آنجا كه اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به ميان آيد عنايت و توجه خاصى به آزادى آنها نشان مىدهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادى بردگان از طريق "مكاتبه" (بستن قرارداد براى كار كردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالك خود و آزاد شدن) پرداخته مىگويد: "بردگانى كه از شما تقاضاى مكاتبه براى آزادى مىكنند با آنها قرار داد ببنديد، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مىكنيد" (وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً). منظور از جمله "عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً" اين است كه رشد و صلاحيت كافى براى عقد اين قرار داد و سپس توانايى براى انجام آن داشته باشند و بتوانند بعد از پرداختن مال الكتابه (مبلغى را كه قرار داد بستهاند) زندگى مستقلى را شروع كنند، اما اگر توانايى بر اين امور را نداشته باشند، و اين كار در مجموع به ضرر آنها تمام شود و در نتيجه سر بار جامعه شوند بايد به وقت ديگرى موكول كنند كه اين صلاحيت و توانايى حاصل گردد. سپس براى اينكه بردگان به هنگام اداى اين اقساط به زحمت نيفتند دستور مىدهد كه "چيزى از مال خداوند كه به شما داده است به آنها بدهيد" (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ). در اينكه منظور از اين مال چه مالى است كه بايد به اين بردگان داد؟ در ميان مفسران گفتگو است: جمع كثيرى گفتهاند: منظور اين است كه سهمى از زكات، همانگونه كه در آيه 60 سوره توبه آمده است، به آنها پرداخته شود تا بتوانند دين خود را ادا كنند و آزاد شوند.بعضى ديگر گفتهاند منظور آن است كه صاحب برده قسمتى از اقساط را به او ببخشد، و يا اگر دريافت داشته به او باز گرداند، تا توانايى بيشتر بر نجات خود از اسارت و بردگى پيدا كند. اين احتمال نيز وجود دارد كه در آغاز كار كه بردگان توانايى بر تهيه مال ندارند چيزى به عنوان كمك خرج يا سرمايه مختصر به آنها بدهند تا بتوانند به كسب و كارى مشغول شوند، هم خود را اداره كنند، و هم اقساط دين خويش را بپردازند. البته سه تفسير فوق با هم منافاتى ندارد و ممكن است مجموعا در مفهوم آيه جمع باشد، هدف واقعى اين است كه مسلمانان اين گروه مستضعف را تحت پوشش كمكهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى يابند. در حديثى از امام صادق (ع) مىخوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: تضع عنه من نجومه التي لم تكن تريد ان تنقصه، و لا تزيد فوق ما فى نفسك.(5)اشاره به اينكه بعضى براى اينكه كلاه شرعى درست كنند و بگويند ما طبق آيه فوق به بردگان خود كمك كردهايم و تخفيف دادهايم، مبلغ مال الكتابة را بيش از آنچه در نظر داشتند مىنوشتند، تا به هنگام تخفيف دادن درست همان مقدارى را كه مىخواستند بى كم و كاست دريافت دارند! امام صادق (ع) از اين كار نهى مىفرمايد و مىگويد: "بايد تخفيف از چيزى باشد كه واقعا در نظر داشته از او بگيرد"! در دنباله آيه به يكى از اعمال بسيار زشت بعضى از دنيا پرستان در مورد بردگان اشاره كرده مىفرمايد: "كنيزان خود را به خاطر تحصيل متاع زود گذر دنيا مجبور به خودفروشى نكنيد، اگر آنها مىخواهند پاك بمانند"! (وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا). بعضى از مفسران در شان نزول اين جمله گفتهاند: "عبد اللَّه بن ابى شش كنيز داشت كه آنها را مجبور به كسب در آمد براى او از طريق خودفروشى مىكرد! هنگامى كه حكم اسلام درباره مبارزه با اعمال منافى با عفت (در اين سوره) صادر شد آنها به خدمت پيامبر (ص) آمدند و از اين ماجرا شكايت كردند آيه فوق نازل شد و از اين كار نهى كرد".(6) اين آيه نشان مىدهد كه تا چه حد در عصر جاهليت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند كه حتى بعد از ظهور اسلام نيز بعضا به كار خود ادامه مىدادند، تا اينكه آيه فوق نازل شد و به اين وضع ننگين خاتمه داد، اما متاسفانه در عصر ما كه بعضى آن را عصر جاهليت قرن بيستم نام نهادهاند در بعضى از كشورها كه دم از تمدن و حقوق بشر مىزنند اين عمل به شدت ادامه دارد، و حتى در مملكت ما، در عصر طاغوت نيز به صورت وحشتناكى وجود داشت كه دختران معصوم و زنان ناآگاه را فريب مىدادند و به مراكز فساد مىكشاندند و با طرحهاى شيطانى مخصوص آنها را مجبور به خودفروشى مىكردند و راه فرار را از هر طريق به روى آنها مىبستند، تا از اين طريق در آمدهاى سرشارى فراهم سازند كه شرح اين ماجرا، بسيار دردناك، و از عهده اين سخن خارج است. گرچه ظاهرا بردگى به صورت سابق وجود ندارد، ولى در دنياى به اصطلاح متمدن جناياتى مىشود كه از دوران بردگى به مراتب وحشتناكتر است، خداوند مردم جهان را از شر اين انسانهاى متمدننما حفظ كند، و خدا را شكر كه در محيط ما بعد از انقلاب اسلامى به اين اعمال ننگين خاتمه داده شد. ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً (اگر آنها مىخواهند پاك بمانند ...) مفهومش اين نيست كه اگر خود آن زنها مايل به اين كار باشند اجبار آنها مانعى ندارد، بلكه اين تعبير از قبيل "منتفى به انتفاء موضوع" است زيرا عنوان "اكراه" در صورت عدم تمايل صادق است و گر نه خودفروشى و تشويق به آن به هر حال گناه بزرگى است. اين تعبير براى اين است كه اگر صاحبان اين كنيزان مختصر غيرتى داشته باشند به غيرت آنها بر خورد مفهوم آيه اين است اين كنيزان كه ظاهرا در سطح پائينترى قرار دارند مايل به اين آلودگى نيستند شما كه آن همه ادعا داريد چرا تن به چنين پستى در مىدهيد؟! در پايان آيه -چنان كه روش قرآن است- براى اينكه راه بازگشت را به روى گنهكاران نبندد بلكه آنها را تشويق به توبه و اصلاح كند مىگويد: "و هر كس آنها را بر اين كار اكراه كند (سپس پشيمان گردد) خداوند بعد از اكراه آنها غفور و رحيم است" (وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ). اين جمله چنان كه گفتيم ممكن است اشاره به وضع صاحبان آن كنيزان باشد كه از گذشته تاريك و ننگين خود پشيمان و آماده توبه و اصلاح خويشتن هستند، و يا اشاره به آن زنانى است كه تحت فشار و اجبار تن به اين كار مىدادند. نكتهها: 1. ازدواج يك سنت الهى است گر چه امروز مساله ازدواج آن قدر در ميان آداب و رسوم غلط و حتى خرافات پيچيده شده كه به صورت يك جاده صعب العبور يا غير قابل عبور براى جوانان در آمده است، ولى قطع نظر از اين پيرايهها، ازدواج يك حكم فطرى و هماهنگ قانون آفرينش است كه انسان براى بقاء نسل و آرامش جسم و روح و حل مشكلات زندگى احتياج به ازدواج سالم دارد.اسلام كه هماهنگ با آفرينش گام بر ميدارد نيز در اين زمينه تعبيرات جالب و مؤثرى دارد، از جمله حديث معروف پيامبر (ص) است: "تناكحوا، و تناسلوا تكثروا فانى اباهى بكم الامم يوم القيامه و لو بالسقط" ازدواج كنيد تا نسل شما فزونى گيرد كه من با فزونى جمعيت شما حتى با فرزندان سقط شده در قيامت به ديگر امتها مباهات مىكنم!(7) و در حديث ديگر از آن حضرت مىخوانيم: "من تزوج فقد احرز نصف دينه فليتق اللَّه فى النصف الباقى" كسى كه همسر اختيار كند نيمى از دين خود را محفوظ داشته، و بايد مراقب نيم ديگر باشد.(8) چرا كه غريزه جنسى نيرومندترين و سركشترين غرائز انسان است كه به تنهايى با ديگر غرائز برابرى مىكند، و انحراف آن نيمى از دين و ايمان انسان را به خاطر خواهد انداخت. باز در حديث ديگرى از پيامبر (ص) مىخوانيم: "شراركم عزابكم" بدترين شما مجردانند.(9) به همين دليل در آيات مورد بحث و همچنين روايات متعددى مسلمانان تشويق به همكارى در امر ازدواج مجردان و هر گونه كمك ممكن به اين امر شدهاند مخصوصا اسلام در مورد فرزندان مسئوليت سنگينى بر دوش پدران افكنده، و پدرانى را كه در اين مسئله حياتى بى تفاوت هستند شريك جرم انحراف فرزندانشان شمرده است چنان كه در حديثى از پيامبر (ص) مىخوانيم: "من ادرك له ولد و عنده ما يزوجه فلم يزوجه، فاحدث فالاثم بينهما!" كسى كه فرزندش به حد رشد رسد و امكانات تزويج او را داشته باشد و اقدام نكند، و در نتيجه فرزند مرتكب گناهى شود، اين گناه بر هر دو نوشته مىشود!(10) و باز به همين دليل دستور مؤكد داده شده است كه هزينههاى ازدواج را اعم از مهر و ساير قسمتها سبك و آسان بگيرند، تا مانعى بر سر راه ازدواج مجردان پيدا نشود، از جمله در مورد مهريه سنگين كه غالبا سنگ راه ازدواج افراد كم در آمد است. در حديثى از پيامبر اكرم (ص) مىخوانيم: "شوم المرأة غلاء مهرها" زن بد قدم زنى است كه مهرش سنگين باشد.(11) و باز در حديث ديگرى كه در ذيل حديث فوق وارد شده مىخوانيم: "من شومها شدة مئونتها" يكى از نشانههاى شوم بودن زن آن است كه هزينه زندگى (يا هزينه ازدواجش) سنگين باشد.(12) و از آنجا كه بسيارى از مردان و زنان براى فرار از زير بار اين مسئوليت الهى و انسانى متعذر به عذرهايى از جمله نداشتن امكانات مالى مىشوند در آيات فوق صريحا گفته شده است كه "فقر" نمىتواند مانع راه ازدواج گردد، بلكه چه بسا ازدواج سبب غنا و بى نيازى مىشود. دليل آن هم با دقت روشن مىشود، زيرا انسان تا مجرد است احساس مسئوليت نمىكند نه ابتكار و نيرو و استعداد خود را به اندازه كافى براى كسب در آمد مشروع بسيج مىكند، و نه به هنگامى كه در آمدى پيدا كرد در حفظ و بارور ساختن آن مىكوشد و به همين دليل مجردان غالبا خانه به دوش و تهى دستند! اما بعد از ازدواج شخصيت انسان تبديل به يك شخصيت اجتماعى مىشود و خود را شديدا مسئول حفظ همسر و آبروى خانواده و تامين وسائل زندگى فرزندان آينده مىبيند، به همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود را به كار مىگيرد و در حفظ در آمدهاى خود و صرفهجويى، تلاش مىكند و در مدت كوتاهى مىتواند بر فقر چيره شود. بى جهت نيست كه در حديثى از امام صادق (ع) مىخوانيم: "الرزق مع النساء و العيال" روزى همراه همسر و فرزند است.(13) و در حديث ديگرى از پيامبر ص مىخوانيم:" مردى خدمت حضرتش رسيد و از تهيدستى و نيازمندى شكايت كرد پيامبر (ص) فرمود: "تزوج، فتزوج فوسع له" ازدواج كن، او هم ازدواج كرد و گشايش در كار او پيدا شد.(14) بدون شك امدادهاى الهى و نيروهاى مرموز معنوى نيز به كمك چنين افراد مىآيد كه براى انجام وظيفه انسانى و حفظ پاكى خود اقدام به ازدواج مىكنند. هر فرد با ايمان مىتواند به اين وعده الهى دلگرم و مؤمن باشد، در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (ص) نقل شده: "من ترك التزويج مخافة العيلة فقد ساء ظنه باللَّه ان اللَّه عز و جل يقول إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ" كسى كه ازدواج را از ترس فقر ترك كند گمان بد به خدا برده است، زيرا خداوند متعال مىفرمايد: "اگر آنها فقير باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مىسازد".(15) البته روايات در منابع اسلامى در اين زمينه فراوان است كه اگر بخواهيم به نقل همه آنها بپردازيم از بحث تفسيرى خارج مىشويم. 2. منظور از جمله "وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ" چيست؟ قابل توجه اينكه در آيات مورد بحث به هنگامى كه سخن از ازدواج مردان و زنان بى همسر به ميان مىآيد به طور كلى دستور مىدهد براى ازدواج آنان اقدام كنيد، اما هنگامى كه نوبت بردگان مىرسد آن را مقيد به" صالح بودن" مىكند.جمعى از مفسران (مانند نويسنده عاليقدر تفسير الميزان و همچنين تفسير صافى) آن را به معنى صلاحيت براى ازدواج تفسير كردهاند، در حالى كه اگر چنين باشد اين قيد در زنان و مردان آزاد نيز لازم است. بعضى ديگر گفتهاند كه منظور صالح بودن از نظر اخلاق و اعتقاد است چرا كه صالحان از اهميت ويژهاى در اين امر برخوردارند، ولى باز جاى اين سؤال باقى است كه چرا در غير بردگان اين قيد نيامده است؟ احتمال مىدهيم منظور چيز ديگرى باشد و آن اينكه: در شرائط زندگى آن روز بسيارى از بردگان در سطح پائينى از فرهنگ و اخلاق قرار داشتند بطورى كه هيچگونه مسئوليتى در زندگى مشترك احساس نمىكردند، اگر با اين حال اقدام به تزويج آنها مىشد همسر خود را به آسانى رها نموده و او را بدبخت مىكردند، لذا دستور داده شده است در مورد آنها كه صلاحيت اخلاقى دارند اقدام به ازدواج كنيد، و مفهومش اين است كه در مورد بقيه نخست كوشش براى صلاحيت اخلاقيشان شود تا آماده زندگى زناشويى شوند، سپس اقدام به ازدواجشا. 3. عقد مكاتبه گفتيم اسلام برنامه "آزادى تدريجى بردگان" را طرح كرده، و به همين دليل از هر فرصتى براى آزاد ساختن آنان استفاده كرده است، يكى از مواد اين برنامه مساله "مكاتبه" است كه به عنوان يك دستور در آيات مورد بحث به آن اشاره شده است."مكاتبه " از ماده "كتابت" و "كتابت" در اصل از ماده "كتب" (بر وزن كسب) به معنى "جمع" است، و اينكه نوشتن را كتابت مىگويند به خاطر آن است كه حروف و كلمات را در يك عبارت جمع مىكند، و چون در مكاتبه قرار دادى ميان "مولا" و "عبد" نوشته مىشود آن را مكاتبه ناميدهاند. عقد مكاتبه يك نوع قرار داد است كه ميان اين دو نفر بسته مىشود، و عبد موظف مىگردد كه از طريق كسب آزاد، مالى تهيه كرده و به اقساطى كه براى او قابل تحمل باشد به "مولا" بپردازد و آزادى خود را باز يابد، و دستور داده شده است كه مجموع اين اقساط بيش از قيمت عبد نباشد. و نيز اگر به عللى عبد از پرداختن اقساط عاجز شد بايد از بيت المال و سهم زكات اقساط او پرداخته و آزاد گردد، حتى بعضى از فقهاء تصريح كردهاند كه اگر زكاتى به مولا تعلق گيرد خود او بايد اقساط بدهى عبد را از باب زكات حساب كند. اين عقد يك عقد لازم است و هيچيك از طرفين حق فسخ آن را ندارد. روشن است كه با اين طرح هم بسيارى از بردگان آزادى خود را باز مىيابند و هم توانايى زندگى مستقل را در اين مدت كه ملزم به كار كردن و پرداخت اقساط هستند پيدا مىكنند، و هم صاحبان آنها به ضرر و زيان نمىافتند و عكس العمل منفى به زيان بردگان نشان نخواهند داد. "مكاتبه" احكام و فروع فراوانى دارد كه در كتب فقهى "كتاب المكاتبه" آمده است.(16) تفسیر نور: «ايامى» جمع «ايم»، يعنى كسى كه همسر ندارد، خواه مرد باشد يا زن، باكره باشد يا بيوه.بهترين واسطهگرىها، شفاعت و واسطهگرى در امر ازدواج است. چنان كه در روايت آمده است: كسى كه ديگرى را داماد يا عروس كند، در سايهى عرش خداست.(17) پدر و مادرى كه با داشتن امكانات، فرزندشان را همسر نمىدهند، اگر فرزند مرتكب گناه شود، والدين در گناه او شريك هستند.(18) دربارهى ازدواج، روايات بسيارى آمده است كه به چند مورد آن اشاره مىكنيم: امام صادق (عليه السلام) فرمود: توسعهى زندگى، در سايهى ازدواج است. كسى كه از ترس فقر ازدواج نكند، به خداوند سوء ظن برده است. دو ركعت نماز كسى كه همسر دارد، بهتر از هفتاد ركعت نماز كسى است كه همسر ندارد.(19) ابتدا بايد به توانمندان و مسئولان سفارش اقدام كرد، سپس به غير متأهّلين سفارش عفت و پاكدامنى. (آيه «وَ أَنْكِحُوا» قبل از آيه «وَ لْيَسْتَعْفِفِ» آمده است) على (عليه السلام) فرمود: در جاهليّت مردم كنيزان را براى كسب درآمد به فحشا وادار مىكردند.(20) اگر مسلمانان در جنگ پيروز شدند و اسير گرفتند، در مورد رفتار با اسرا يكى از اين چند راه را مىتوانيم پيش بگيريم: الف: همهى اسيران را يك جا آزاد كنيم، كه در اين صورت، دوباره جنگ شروع مىشود. ب: همه را بكشيم، كه اين، نشانهى سنگدلى مسلمانان خواهد بود. ج: اسرا را در منطقهاى گرد آوريم و از بيت المال مسلمين، مخارج آنان را تأمين كنيم. (در اين طرح، بايد بى گناهان هزينهى مجرمان را بپردازند). د: آنها را ميان مسلمانان تقسيم كنيم تا سيرهى اسلام و مسلمين را مشاهده كنند و به تدريج تحت تأثير قرار گيرند و مسلمان شوند، سپس از راههاى مختلف، آنها را آزاد كنيم، كه اين طرح، بهترين است، و طرح اسلام نيز همين است. بگذريم كه نظام جنگ در آن زمان اين بود كه اسير جنگى را به عنوان برده مورد استفاده قرار مىدادند و اسلام نيز مقابله به مثل مىكرد، همان گونه كه امروز در دنيا اسيران را در اردوگاهها قرار مىدهند كه ما نيز بايد قوانين بينالمللى جنگ را تا آنجا كه منافاتى با مذهب ما نداشته باشد بپذيريم.(21) تفسیر گام به گام: جامعهى اسلامى، مسئول ازدواج افراد بىهمسر است.ازدواج در اسلام، امرى مقدّس و مورد تأكيد است. لازم نيست خواستگارى، از طرف خاصّى باشد، هر يك از طرفين ازدواج مىتوانند پيشقدم شوند.«وَ أَنْكِحُوا» تنها سفارش به ترك نگاه حرام، كافى نيست، مسألهى ازدواج را بايد حل كنيم.«يَغُضُّوا، يَغْضُضْنَ، أَنْكِحُوا» زنان بيوه را همسر دهيد. («الْأَيامى»، شامل آنان نيز مىشود). داشتن صلاحيّت، شرط طرفين عقد است.«وَ الصَّالِحِينَ» (يعنى بايد صلاحيّت اداره زندگى مشترك را داشته باشند). اقدام جامعه براى عروس و داماد كردن افراد صالح، تشويقى است كه جوانان لاابالى و هرزه نيز خود را در مدار صالحان قرار دهند.«وَ الصَّالِحِينَ» ... (بنا بر اين كه مراد از صلاحيّت، صلاحيّت اخلاقى و مكتبى باشد). در تأمين نيازهاى جنسى، فرقى ميان انسانها نيست. (زن، مرد، غلام و كنيز) «مِنْكُمْ، عِبادِكُمْ، إِمائِكُمْ» فقر، نبايد مانع اقدام در امر ازدواج شود. فقر، براى عروس و داماد عيب نيست.«إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ» ... در صورت فقر، به ازدواج اقدام كنيد و بر خدا توكّل نماييد.«يُغْنِهِمُ اللَّهُ» خداوند، تأمين زندگى عروس و داماد را وعده داده است و ازدواج، وسيلهى وسعت و بركت زندگى است.«يُغْنِهِمُ اللَّهُ» تحقّق وعدههاى الهى از سرچشمهى فضل بى پايان اوست.«فَضْلِهِ واسِعٌ» رشد و توسعهاى كه خداوند نصيب بندگانش مىفرمايد، بر اساس علم و حكمت اوست.«واسِعٌ عَلِيمٌ» دسترسى نداشتن به همسر، مجوّز گناه نيست، صبر و عفّت لازم است.«وَ لْيَسْتَعْفِفِ» هر كجا احساس خطر بيشتر شد، سفارش مخصوص لازم است.«وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً» (چون افراد غير متأهل بيشتر از ديگران در معرض فحشا و منكر هستند، خداوند در فرمان به عفّت، آنان را مخاطب قرار داده است). اگر عفّت و تقوا داشته باشيم، خداوند ما را بىنياز مىكند.«وَ لْيَسْتَعْفِفِ ... يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ» (جوانان بخاطر امكانات ازدواج، به سراغ تهيّهى مال از راه حرام نروند و عفّت و تقواى مالى از خود نشان دهند) در حفظ عفّت و پاكدامنى عمومى، هم جوانان خود را حفظ كنند، «وَ لْيَسْتَعْفِفِ»، هم حكومت قيام كند «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى»، و هم ثروتمندان جامعه به پاخيزند.«وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ» در هر قراردادى حتّى با زيردستان خود، سند كتبى داشته باشيد.«مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ» آسان گرفتن ازدواج بردگان از طريق قرارداد بازخريد بايد همراه با علم به مصلحت باشد.«فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً» اسلام براى آزادى بردگان، طرحهاى مختلفى دارد. يكى از آنها قرارداد بازخريد است.«فَكاتِبُوهُمْ» دارايى و اموال را از خود ندانيد بلكه از خداست كه چند روزى امانت به شما داده است.«مالِ اللَّهِ» ثروتمندان در قبال ازدواج جوانان، مسئوليّت بيشترى دارند.«وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتكُمْ» اوليا به بردگانى كه توان پرداخت بهاى بازخريد خود را ندارند كمك كنند. «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ» حضرت على (عليه السلام) فرمودند: يك چهارم قيمت قرارداد را رها كنند.(22) و امام صادق (عليه السلام) فرمودند: چيزى از بهاى قرارداد را كم كنند.(23) بردگان در بستن قرارداد، همسنگ مالكان خود هستند.(«فَكاتِبُوهُمْ» در موردى است كه هر دو طرف برابر هم باشند) از مال الهى (بودجهى زكات) هم براى آزادى بردگان و هم براى ازدواج جوانان هزينه كنيد.«وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ»بكارگيرى زيردستان در مسير حرام و واداشتن كنيزان عفيف بر فحشا، ممنوع است.«وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ» دنياطلبى، سرچشمهى گناهان است.«لا تُكْرِهُوا ... عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا» ثروتاندوزى از راههاى نامشروع جايز نيست.«لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا» دنيا زودگذر است.«عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا» (كلمه «عَرَضَ» به معناى عارضى و زودگذر است) ارزشها نبايد فداى رفاه و مال و ماديّات شود.«لا تُكْرِهُوا ... لِتَبْتَغُوا» شخصيّت كنيزان مانند دخترانِ آزاد است.(«لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ» و نفرمود: «لا تكرهوا امائكم») اسلام حامى كنيزان است.«لا تُكْرِهُوا» ... پاكدامنى و عفت براى زن بهترين ارزش است.«إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً» سرچشمه بخشى از گناهان، بزرگترها هستند.«لا تُكْرِهُوا ... أَرَدْنَ تَحَصُّناً» افراد مجبور شده به گناه، مورد عفو قرار مىگيرند.«فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(24) لزوم عفت گزينى و پاكدامنى ، بر كسانى كه به همسر مناسب و امكانات لازم براى ازدواج ، دستيابى ندارد. نيافتن همسر مناسب و امكانات ازدواج ، مجوز آلودگى به فحشا و فساد جنسى نيست. زنان و مردان غير متأهل ، بيش از ديگران در معرض فحشا و آلودگى جنسى اند. و ليستعفف الذين لايجدون نكاحًا فرمان خداوند به عفت گزينى افراد غير متأهل، مى تواند گوياى اين نكته باشد كه آنان بيش از افراد متأهل، در معرض فساد جنسى اند. ضرورت اقدام عملى براى فراهم آوردن تسهيلات ازدواج در جهت حل مشكلات جنسى غير متأهلان، قبل از توصيه آنان به عفت و پاكدامنى. و أنكحوا الأيـمى منكم . .. و ليستعفف الذين لايجدون نكاحًا توصيه به فراهم ساختن امكانات ازدواج مجردان، پيش از توصيه به عفت گزينى، مى تواند گوياى برداشت ياد شده باشد. لزوم خوددارى غير متأهلان فاقد تسهيلات ازدواج ، از دستيازى به اموال و امكانات حرام براى ازدواج خود و ليستعفف الذين لايجدون نكاحًا حتّى يغنيهم اللّه من فضله مقصود از نيافتن نكاح، مى تواند اسباب و امكانات مالى براى ازدواج باشد و عفت گزينى نيز، مربوط به همين امكانات باشد؛ يعنى، از اسباب و امكانات حرام نبايد تسهيلات ازدواج را فراهم ساخت. مردان و زنان غير متأهل عفيف ، از فضل و امداد خداوند در فراهم آمدن امكانات ازدواج ، برخوردارند. و ليستعفف الذين لايجدون نكاحًا حتّى يغنيهم اللّه من فضله(25) نكتهها و اشارهها: ازدواج يكى از راههايى است كه پاكى و سلامت جامعه را تأمين مىكند و مانع آلودگىهاى جنسى مىشود؛ از اين رو در اين سورهى كه سورهى پاكىهاست بر اين مطلب تأكيد شده است.يعنى اسلام نه راه رهبانيت و ترك ازدواج را پيشنهاد مىكند و نه منتظر مىشود تا جوانان در اثر فشارهاى جنسى به انحراف بيفتند و سزاوار مجازات شوند، بلكه پيشنهاد مىكند كه آنان ازدواج كنند تا پاك بمانند. ازدواج كارى اختيارى است، اما در اين آيه دستور مىدهد كه زن و مرد بىهمسر را ازدواج دهيد؛ يعنى مقدمات ازدواج جوانان را فراهم سازيد و با كمكهاى مالى، پيدا كردن همسران مناسب و وساطت، در كار ازدواج آنان اقدام كنيد. در برخى احاديث از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه هر گام يا سخن انسان در راه ازدواج (ديگران) ثواب يك سال عبادت دارد. در حديث ديگرى از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمودند: بهترين شفاعت آن است كه انسان ميان دو نفر براى كار ازدواج، واسطه شود تا به سامان برسند. در اين آيه اشاره شده كه هر كس به خاطر ترس از فقر ازدواج نمىكند، بداند كه خدا او را توانگر مىسازد؛ آرى عنايت الهى جلوههاى گوناگون دارد و توانگرى مردان پس از ازدواج از راههاى گوناگون حاصل مىشود؛ از جمله اين كه: انسان مجرد معمولًا در مسائل اقتصادى احساس مسئوليت كمترى مىكند و از تمام نيرو و استعداد خود براى كار استفاده نمىكند، اما كسى كه مسئوليت خانواده را به دوش مىگيرد خدا به او عشقى مىدهد كه تمام نيروى خود را بسيج كند و درآمد بيشترى كسب نمايد. انسان ازدواج كرده داراى شخصيت اجتماعى و مسئول حفظ آبروى خانوادهى خويش و تأمين آيندهى فرزندان مىشود؛ از اين رو با صرفهجويى، ابتكار و تلاش بيشتر در مدت كوتاهى بر فقر غلبه مىكند. مردم به انسان ازدواج كرده، اعتماد بيشترى مىكنند و او را در مورد كارهاى حساس استخدام مىكنند و همهى خويشان و دوستان به او كمك مىكنند تا بتواند هزينهى زندگى خود را تأمين كند و همهى اينها با لطف و عنايت الهى است. در احاديث روايت شده كه شخصى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و از تهىدستى شكايت كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «ازواج كن». و او ازدواج كرد و گشايشى در كارش پيدا شد. و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام روايت شده كه رزق و روزى به همراه زن و فرزند است. و در حديث ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمودند: كسى كه ازدواج را از ترس فقر ترك كند، گمان بد به خدا برده است؛ زيرا خداى متعال مىفرمايد: اگر آنان فقير باشند خدا از فضل خود بىنيازشان مىسازد. البته بايد توجه داشت كه گاهى تشريفات بىمورد و خرافات اجتماعى با تحميل هزينههاى سنگين در كار ازدواج مانع پيشرفت افراد مىشود. اين ربطى به دين ندارد و مانعى است كه بايد خردمندان و رهبران جامعه آن را از پيش پاى جوانان بردارند. مقصود از صالح بودن غلامان و كنيزان، يا صلاحيت آنان براى ازدواج است و يا صلاحيت اخلاقى و اعتقادى و يا مسئوليتپذيرى آنها در مورد همسر خويش؛ البته مانعى ندارد كه هر سه معنا مقصود آيه باشد. در اين آيه به جوانان و افراد بدون همسر سفارش شده كه اگر مجبور شدند مدتى را بدون همسر بگذارنند، پاكدامنى پيشه كنند و اين دوران بحرانى و آزمايش الهى را با پاكى پشت سر بگذارند و خود را آلوده نسازند و معذور نپندارند. در اين آيه تعبير «لا يَجِدُون» به كار رفته است؛ يعنى جوانان و افراد بدون همسر نخست به دنبال وسايل ازدواج و همسر بروند و اگر نيافتند، صبر و عفت پيشه سازند؛ پس اول جست و جو و تلاش لازم است، سپس صبر و عفت تا فضل و بخشش الهى فرا رسد. در اين آيه بار ديگر اسلام راه مُكاتبه را براى آزادى بردگان پيشنهاد مىكند. آرى؛ اسلام طى يك برنامهى منظم و از راههاى مختلف برده دارى را در كشورهاى اسلامى ريشه كن ساخت، در حالى كه قانون ممنوعيت بردهدارى در غرب پس از جنگها و خونريزىها و مبارزات فراوان تصويب شد. «مُكاتبه» نوعى قرارداد است كه ميان عبد و مولى نوشته مىشود و بر اساس آن بردگان موظف مىشوند كه از طريق كسب و كار، هزينهى آزادى خود را تهيه كنند و به صورت اقساط به مالك خويش بپردازند، به شرط آن كه مجموع اقساط از قيمت عبد زيادتر نباشد. و اگر به عللى آن برده نتوانست اقساط خود را بپردازد، اقساط او از بيت المال و سهم زكات پرداخت مىشود. اين قرارداد عقد لازم است و هيچ يك از طرفين حقّ فسخ آن را ندارند. قرآن كريم دستور مىدهد كه با «مُكاتبه» بردگان آزاد شوند، تا اين آزادى مرحله به مرحله حاصل شود و مالك زيان نبيند و بردگان نيز به نيروهاى كار آمد اجتماع تبديل شوند، تا در آينده بتوانند زندگى شخصى خويش را اداره كنند. هنگامى عقد مكاتبه با بردگان ببنديد كه متوجه شويد آنان رشد و صلاحيت كافى براى انجام آن را دارند و مىتوانند زندگى مستقل و آبرومندانهاى در اجتماع داشته باشند و اگر سربار جامعه مىشوند، آزادى آنان را به وقت ديگرى موكول كنيد. به بردگان آزاد شده كمك مالى كنيد؛ يعنى سهمى از زكات را به آنان بدهيد يا مالك بخشى از اقساط او را ببخشد و يا در آغاز سرمايهاى مختصر به او بدهيد تا بتواند كار كند و اقساط خود را بپردازد. در اين آيه بهره كشى جنسى از كنيزان ممنوع شده است و اين نشان مىدهد كه جامعهى جاهلى عرب تا چه اندازه گرفتار انحطاط اخلاقى و فساد شده بود. ولى عجيبتر آن است كه در قرن حاضر نيز ميليونها زن در دنيا مورد سوء استفاده قرار مىگيرند و تجارت زنان بدكار يكى از پرسودترين تجارتهاى جهان به شمار مىآيد؛ يعنى بردگى نوينى جانشين بردگى قديم شده است. آرى؛ قرآن كريم با بهره كشى جنسى از زنان مخالفت مىكند و حتى اين كار را در مورد كنيزان مجاز نمىشمرد. در اين آيه بيان شده كه: «اگر كنيزان مىخواهند پاك باشند، آنان را به كارهاى منافى عفت وا مداريد». مفهوم اين جمله آن نيست كه اگر كنيزان مايل به اين كار بودند، مانعى ندارد، بلكه اين جمله براى تحريك غيرت صاحبان كنيزان است كه اگر كنيزان مايل به آلودگى نيستند شما چگونه ميل به آن داريد. و گرنه اكراه در صورت تمايل يا عدم تمايل كنيزان صادق است و در هر حال خودفروشى و اكراه بر آن گناه بزرگى است.(26) آموزهها و پيامها: ازدواج، مطلوب خدا و زمينهساز توانگرى است.در مورد ازدواج اطرافيان خود تلاش كنيد (تا جامعهاى پاك داشته باشي). جوانان از ترس فقر ازدواج را به تأخير نيندازند. جوانان به فضل و بخشش الهى اميدوار باشند (و ازدواج كنند) كه خدا آنان را توانگر مىسازد.(27) 2: وَ مَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُم بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ ءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ محُْصَنَاتٍ غَيرَْ مُسَافِحَاتٍ وَ لَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَينَْ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيهِْنَّ نِصْفُ مَا عَلىَ الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَالِكَ لِمَنْ خَشىَِ الْعَنَتَ مِنكُمْ وَ أَن تَصْبرُِواْ خَيرٌْ لَّكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(نساء.25)يُرِيدُ اللَّهُ أَن يخَُفِّفَ عَنكُمْ وَ خُلِقَ الْانسَنُ ضَعِيفًا(نساء.28) ترجمه: و آنها كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن باايمان را ندارند، مىتوانند با زنان پاكدامن از بردگان باايمانى كه در اختيار داريد ازدواج كنند- خدا به ايمان شما آگاهتر است و همگى اعضاى يك پيكريد- آنها را با اجازه صاحبان آنان تزويج نماييد، و مهرشان را به خودشان بدهيد به شرط آنكه پاكدامن باشند، نه بطور آشكار مرتكب زنا شوند، و نه دوست پنهانى بگيرند. و در صورتى كه «محصنه» باشند و مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت. اين (اجازه ازدواج با كنيزان) براى كسانى از شماست كه بترسند (از نظر غريزه جنسى) به زحمت بيفتند و (با اين حال نيز) خوددارى (از ازدواج با آنان) براى شما بهتر است. و خداوند، آمرزنده و مهربان است.(نساء.25)خدا ميخواهد (با احكام مربوط به ازدواج با كنيزان و مانند آن،) كار را بر شما سبك كند و انسان، ضعيف آفريده شده (و در برابر طوفان غرايز، مقاومت او كم است).(نساء.28) تفسیر نمونه: وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ ...در تعقيب بحثهاى مربوط به ازدواج، اين آيه، شرائط ازدواج با كنيزان را بيان مىكند، نخست مىگويد كسانى كه قدرت ندارند كه با زنان آزاد، ازدواج كنند مىتوانند با كنيزانى ازدواج نمايند كه مهر و ساير مخارج آنها معمولا سبكتر و سهلتر است.(28) البته منظور از ازدواج با كنيزان اين نيست كه صاحب كنيز با كنيز ازدواج كند، بلكه با شرائط خاصى كه در كتب فقهى ذكر شده مىتواند همانند همسر با او رفتار نمايد، بنا بر اين منظور ازدواج افراد غير مالك با كنيز است. ضمنا از تعبير به "مؤمنات" استفاده مىشود كه بايد حتما كنيز مسلمان باشد تا بتوان با او ازدواج كرد و بنا بر اين با كنيزان اهل كتاب ازدواج صحيح نيست. جالب اينكه قرآن در اين آيه از كنيزان تعبير به "فتيات" كرده است كه جمع "فتاة" مىباشد و معمولا اين تعبير آميخته با احترام خاصى در مورد زنان است و غالبا در مورد دختران جوان به كار مىرود. وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ اين جمله مىگويد شما براى تشخيص ايمان آنها مامور به ظاهر اظهارات آنان هستيد، و اما در باره باطن و اسرار درونى آنان "خداوند به ايمان و عقيده شما آگاهتر است". بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ از آنجا كه بعضى در مورد ازدواج با كنيزان كراهت داشتند، قرآن مىگويد شما همه از يك پدر و مادر به وجود آمدهايد" و بعضى از بعض ديگريد" بنا بر اين نبايد از ازدواج با كنيزان كه از نظر انسانى با شما هيچگونه تفاوتى ندارند و از نظر ارزش معنوى، ارزش آنها مانند ديگران بسته به تقوى و پرهيزگارى آنان است، كراهت داشته باشيد، كه همه اعضاء يك پيكر محسوب مىشويد. فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ ولى "اين ازدواج بايد به اجازه مالك، صورت گيرد" و بدون اجازه او باطل است و تعبير از مالك به اهل اشاره به اين است كه نبايد آنها با كنيزان خود همچون يك متاع رفتار كنند بلكه بايد همچون سرپرست يك خانواده نسبت به فرزندان و اهل خود، رفتارى كاملا انسانى داشته باشند. وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ از اين جمله استفاده مىشود كه بايد مهر متناسب و شايستهاى براى آنها قرار داد، و آن را به خود آنان داد، يعنى "مالك مهر" خود كنيزان خواهند بود، اگر چه جمعى از مفسران معتقدند كه آيه محذوفى دارد و در اصل "آتوا مالكهن اجورهن": "مهر آنها را به مالكان آنها بپردازيد" بوده است، ولى اين تفسير با ظاهر آيه موافق نيست اگر چه بعضى از روايات آن را تاييد مىكند. ضمنا از ظاهر آيه استفاده مىشود كه بردگان نيز مىتوانند مالك اموالى گردند كه از طرق مشروع به آن دست يافتهاند. و از تعبير "بالمعروف" (بطور شايسته) بر مىآيد كه نبايد در تعيين مهر آنها، ظلم و ستمى بر آنان شود بلكه حق واقعى آنها طبق معمول بايد ادا گردد. مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ يكى ديگر از شرائط اين ازدواج آن است كه كنيزانى انتخاب شوند كه مرتكب عمل منافى عفت، نگردند خواه به صورت آشكار بوده باشد (غير مسافحات) و يا به صورت انتخاب دوست پنهانى (و لا متخذات اخدان).(29) در اينجا ممكن است اين سؤال پيش آيد كه با نهى از زنا با تعبير "غَيْرَ مُسافِحاتٍ" نيازى به نهى از گرفتن دوست پنهانى (اخدان) نبوده است. ولى با توجه به اينكه جمعى در جاهليت عقيده داشتند كه تنها زناى آشكار ناپسند است اما انتخاب دوست پنهانى مانعى ندارد!، روشن مىشود كه چرا قرآن مجيد به هر دو قسمت تصريح كرده است. فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ: در اين جمله به تناسب احكامى كه در باره ازدواج با كنيزان و حمايت از حقوق آنها گفته شد بحثى در باره مجازات آنها به هنگام انحراف از جاده عفت به ميان آمده، و آن اينكه اگر آنها در اين حال مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد در باره آنان، جارى مىشود يعنى تنها پنجاه تازيانه بايد به آنها زد. نكته ديگرى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه قرآن مىگويد: اذا احصن يعنى "اگر آنها محصنه بودند چنين مجازاتى در باره آنها جارى مىگردد" در اينكه منظور از "محصنه بودن" در اينجا چيست؟ مفسران احتمالاتى دادهاند بعضى آن را به معنى شوهردار (طبق اصطلاح معروف فقهى و طبق آيه سابق) و بعضى به معنى "مسلمان" گرفتهاند، ولى با توجه به اينكه كلمه "محصن" در اين جمله دو بار ذكر شده و بايد هر دو به يك معنى باشد، و از طرفى زنان آزاد شوهردار مجازاتشان سنگسار كردن است نه تازيانه خوردن، روشن مىشود كه تفسير اول يعنى محصن بمعنى شوهردار بودن، قابل قبول نيست، همانطور كه تفسير دوم يعنى مسلمان بودن نيز شاهدى ندارد. حق اين است كه با توجه به اينكه كلمه "محصنات" در قرآن مجيد، غالبا به معنى زنان عفيف و پاكدامن آمده است چنين به نظر مىرسد كه آيه فوق نيز اشاره به همين معنى است، يعنى كنيزانى كه بر اثر فشار صاحبان خود تن به خود- فروشى مىدادند از مجازات معاف هستند، اما كنيزانى كه تحت چنين فشارى نيستند و مىتوانند پاكدامن زندگى كنند اگر مرتكب عمل منافى عفت شدند همانند زنان آزاد مجازات مىشوند اما مجازات آنها نصف مجازات زنان آزاد است. ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ "عنت" (بر وزن سند) در اصل به معنى بازشكستن استخوانى است، كه قبلا شكسته شده، يعنى پس از بهبودى و التيام مجددا بر اثر حادثهاى بشكند، بديهى است اين نوع شكستگى بسيار دردناك و رنجآور است، و به همين دليل "عنت" در مشكلات طاقتفرسا و كارهاى رنجآور استعمال شده است. قرآن مجيد در جمله بالا مىگويد: اين ازدواج با كنيزان براى كسانى است كه از نظر غريزه جنسى شديدا در فشار قرار گرفتهاند. و قادر به ازدواج با زنان آزاد نيستند، بنا بر اين براى غير آنها مجاز نيست. فلسفه اين حكم ممكن است اين باشد، كه كنيزان مخصوصا در آن زمان در شرائط تربيتى نامطلوبى به بار مىآمدند و طبعا داراى كمبودهايى از نظر "اخلاقى" و "روانى" و "عاطفى" بودهاند، و مسلما فرزندانى كه ثمره ازدواج با آنها بود، رنگ اخلاقى مادر را كم و بيش داشت، و به همين جهت اسلام طرح دقيقى براى آزادى تدريجى بردگان تنظيم كرده است تا به اين سرنوشت گرفتار نشوند، و ضمنا به خود بردگان امكان داده شود، تا با يكديگر ازدواج كنند. البته اين موضوع منافات با آن ندارد كه بعضى از كنيزان وضع استثنايى خاصى از نظر اخلاقى و تربيتى داشته باشند، زيرا آنچه در بالا اشاره شد مربوط به وضع اكثريت آنها بوده است و اگر مىبينيم مادر بعضى از بزرگان اسلام كنيز بودهاند از همين نظر است ولى بايد توجه داشت كه آنچه در مورد كنيزان در غير مورد ضرورت ممنوع است ازدواج با آنهاست نه آميزش جنسى از راه مالكيت. وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ "خوددارى كردن از ازدواج با كنيزان تا آنجا كه توانايى داشته باشيد و دامان شما آلوده گناه نگردد، به سود شما است". وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ و خداوند نسبت به آنچه در گذشته بر اثر بىخبرى انجام دادهايد آمرزنده و مهربان است. يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً آيه اشاره به اين نكته مىكند كه "حكم سابق در باره آزادى ازدواج با كنيزان تحت شرائط معين، در حقيقت يك نوع تخفيف و توسعه محسوب مىشود، زيرا انسان اصولا موجود ضعيفى است" و در برابر طوفان غرائز گوناگون كه از هر سو به او حملهور مىشود بايد طرق مشروعى براى ارضاى غرائز به او ارائه شود تا بتواند خود را از انحراف حفظ كند.(30) تفسیر نور: چنان كه در نكتههاى آيه قبل گفته شد، مراد از «الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ» در اين آيه، زنان آزاد است. زيرا در مقابل آن، «فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ» بكار رفته كه به معناى كنيزان است. قرآن در جاى ديگر نيز در مورد كنيزان، واژهى «فتيات» را بكار برده و مىفرمايد: «لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ»(31) كنيزان خود را برارتكاب زنا اجبار نكنيد.كلمهى «أَخْدانٍ»، جمع «خدن» به معناى دوست و رفيق است، امّا معمولا در مورد كسانى به كار مىرود كه ارتباط با آنها به صورت پنهانى و براى امور نامشروع است. اين كلمه در مقابلِ «مُسافِحاتٍ» بكار رفته كه به معناى كسانى است كه زناى آشكار و علنى دارند. كلمهى «طَوْلًا» به معناى توانايى و داشتن امكانات است و كلمهى «الْعَنَتَ» به معناى سختى و رنج و مشكلات است. كسانى كه مالك كنيز مىشوند، بدون آنكه نيازى به عقدِ ازدواج باشد، حقّ آميزش با او را دارند. لذا مراد از ازدواج با كنيزان كه در اين آيه مطرح شده است، ازدواج با كنيز ديگران است كه بايد با اجازهى صاحبان آنها باشد. گرچه ازدواج با كنيزان نكوهيده است، امّا در ميان آنها زنان برجستهى بسيارى بودهاند كه صاحب كمالات بوده و به همين جهت برخى اولياى خدا آنان را به همسرى گرفته و از آنان صاحب فرزندانى بزرگ شدهاند. در اين آيه ها، گوشهاى از الطاف خداوند در امر ازدواج پى در پى نقل شده است. خداوند احكام را براى شما بيان مىكند، «لِيُبَيِّنَ لَكُمْ» راه نشان مىدهد، «يَهْدِيَكُمْ» لطف خود را به شما برمىگرداند، «يَتُوبَ عَلَيْكُمْ» و بر شما آسان مىگيرد، «يُخَفِّفَ عَنْكُمْ» و اين همه به خاطر آن كه انسان در برابر طوفان غرايز، ناتوان، و قدرت صبر و خوددارى او اندك است.(32) تفسیر گام به گام: در اسلام، براى موضوع ازدواج، بنبست نيست.«وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ»قانونگذار بايد به نيازهاى طبيعى افراد جامعه از يك سو و فشارهاى اقتصادى آنان از سوى ديگر توجّه داشته باشد.«وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ...» ازدواج با كنيز را تحمّل كنيد، ولى ننگ گناه را هرگز.«فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ» از ازدواج با زن آزاد مىتوان صرف نظر كرد، ولى از شرط ايمان نمىتوان گذشت.«فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ» ايمان، شرط اساسى در هر ازدواجى است.«الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ»،«فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ» ايمان ظاهرى براى ازدواج كافى است، ما مأمور به باطن نيستيم.«وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ» ازدواج با كنيز، حقارت نيست.«بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ» رضايتِ مالك كنيز در ازدواج، مانند اذن پدرِ دختر، شرط است.«بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ» مالكان بدانند كه كنيزان از اهل خودشانند.«أَهْلِهِنَّ» به كنيزان نيز مثل زنان آزاد، بايد مهريه نيكو داد.«آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» مهريه را به خود كنيز بدهيد. حقوق اقتصادى و اجتماعى بردگان بايد مراعات شود.«آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» ميزان مهريه بايد بر اساس عُرف و شئون زن باشد.«بِالْمَعْرُوفِ» « شرطِ بقاى ازدواج، پاكدامنى، دورى از فحشا و روابط نامشروع است.«مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ... مجازات زن بدكار اگر كنيز باشد، به خاطر كنيز بودن و محروميّتهاى آن، به نصف كاهش مىيابد.«فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ» فراهم آوردن ازدواجهاى سهل و آسان در جامعه، راه جلوگيرى از مفاسد جنسى است.«ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ» سالمسازى روانى از اهداف اسلام است. صبر و خوددارى، از ازدواج با كنيز بهتر است.«وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ» اسلام، دين آسانى است و بنبست ندارد. تكاليف دينى، بر اساس توان و طاقت انسان است. مشكلتراشى در ازدواج، خلاف خواست خداست. «يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ» پيروى و پايبندى شما در احكام ازدواج، زمينهى سبكبارى و دورماندن جامعه از آفات و مشقات است. «يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ» انسان در برابر غريزهى جنسى ضعيف است.«خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً» ميان تكوين و آفرينش انسان، و تشريع و احكام الهى هماهنگى است. «يُخَفِّفَ»،«ضَعِيفاً»(33) نکته ها و اشاره ها: قبل از اسلام در جنگها عدهى زيادى اسير مىشدند كه امكانات نگهدارى آنان براى دولتها فراهم نبود و آزادى آنان نيز به نفع دشمن بود؛ بنابراين، مىبايست اين افراد تحت سرپرستى ديگران قرار گيرند و مدتى به عنوان برده و كنيز كنترل شوند و خدمت كنند، تا غذاى خويش را به دست آورند.اسلام در شرايطى به جهانيان عرضه شد كه به خاطر ضرورتهاى جنگى، نظام بردهدارى پذيرفته شده بود و عملًا نمىشد اين نظام غلط را يك باره برانداخت. پس، اسلام در يك برنامهى منظم و حساب شده، طى چند قرن، اين نظام را به آرامى و بهصورت قانونى در جوامع اسلامى ريشه كن كرد؛ يعنى، از طرفى قوانينى در حمايت از بردگان وضع كرد، و سپس مردم را تشويق به آزاد كردن بردگان نمود و از طرف ديگر، تاوان و كفارهى برخى گناهان را آزاد كردن بردگان قرار داد. بدين صورت، اكنون مثلًا در كشور ايران (بدون اينكه احتياج به قانون منع بردهدارى باشد) اين امر ريشه كن شده است. اما در كشورهاى غربى، بردگان، پس از قرنها مبارزهى خونين، موفق شدند قانون منع بردهدارى را به تصويب برسانند و آزاد شوند. برخى افراد از ازدواج با كنيزان كراهت داشتند؛ از اين رو قرآن مىگويد: همهى شما از يك پدر و مادر به وجود آمدهايد و برخى از برخى ديگر هستيد؛ يعنى شما در انسانيت مساوى هستيد و ارزش معنوى افراد بستگى به تقوا و علم و جهاد دارد، پس نبايد از ازدواج با كنيزانى كه مثل شما انسان هستند، كراهت داشته باشيد. كنيزانى كه براى ازدواج انتخاب مىشوند بايد داراى سه شرط باشند: الف) مؤمن باشند. ب) مرتكب عمل زشت (زنا) نشوند؛ خواه به صورت آشكار و خواه به صورت انتخاب دوست پنهانى.بايد مَهرى متناسب و شايسته براى كنيزان قرار داده شود و به خود آنان پرداخت شود و پرداخت مهر كنيزان به صاحبان آنان با ظاهر آيهى فوق سازگار نيست. مفسران از تعبير «دختران جوانسالِ مؤمن»، استفاده كردهاند كه با كنيزان مسلمان مىتوان ازدواج كرد، اما ازدواج با كنيزان كافر صحيح نيست. مقصود از كسانى كه مىتوانند با كنيزان ازدواج كنند، صاحبان آنها نيستند بلكه مراد افراد ديگرند. كه بايد از صاحب او اجازه بگيرند. تعبير «اهل» در مورد كنيز، بدين مطلب اشاره دارد كه نبايد با كنيزان همچون يك كالا رفتار كنند، بلكه هم چون سرپرست خانواده، نسبت به اهل خود رفتارى انسانى داشته باشند. در جاهليت برخى عقيده داشتند كه تنها زناى آشكار ناپسند است و انتخاب دوست پنهانى مانعى ندارد، اما قرآن كريم هر دو مورد را ممنوع اعلام كرد». واژهى «مُحصنات» و فعل آن در اين آيه چهار بار تكرار شده است و در مورد سوم به معناى كنيزان شوهردار است كه اگر مرتكب عمل زشت (زنا) شوند، مجازات آنان نصف زنان آزاد است و شايد اين به خاطر محروميتهاى فرهنگى آنان است. كسانى كه از نظر غريزهى جنسى به شدت تحت فشارند و قادر به ازدواج با زنان آزاد نيستند و مىترسند كه به زحمت و گناه گرفتار شوند بهتر است با كنيزان ازدواج كنند. آرى، ازدواج افراد از نظر اسلام به بنبست نمىرسد؛ يعنى مسلمان مىتواند از راه ازدواج دايم و موقت و ازدواج با كنيزان، غريزهى جنسى خويش را ارضا كند و نسل بشر را تداوم بخشد. در آيهى فوق به مردان سفارش شده كه صبر كنند و ازدواج با كنيزان محدود شد و جز در شرايط اضطرارى اجازه داده نشد. فلسفهى اين حكم ممكن است آن باشد كه كنيزان، به ويژه در آن عصر، در شرايط نامطلوب تربيتى بودند و كمبودهاى علمى، اخلاقى و عاطفى داشتند كه بر فرزندان آنان اثر مىگذاشت. هر چند در اين مورد استثناهايى وجود داشته است؛ مثل كنيزانى كه مادر برخى بزرگان اسلام بودند. اين آيه به اين نكته اشاره دارد كه اين احكام نوعى توسعه و تخفيف براى انسان به شمار مىآيد؛ زيرا انسان اصولًا موجود ضعيفى است و بايد راههاى مشروعى براى كنترل طوفان غرايز گوناگون كه از هر سو به او حملهور مىشود، داشته باشد. تا بتواند خود را از انحراف حفظ كند. آيهى فوق (آیه 28) اين قانون و سنت الهى را بيان مىكند كه خدا مىخواهد كار را بر شما مسلمانان سبك كند. آرى، اساس اسلام بر تخفيف و آسانگيرى در همهى قوانين، از جمله ازدواج است؛ از اين رو، شريعت اسلام شريعت سهل و راحت ناميده شده است. اشارهى آيهى فوق به ضعف انسان، براى بيان و حكايت يك واقعيت خارجى در تمام افراد بشر است، نه براى سرزنش و تحقير. انسان در چه مواردى ضعيف است: الف) در انسان قواى مختلف مثل عقل و شهوت قرار داده شده است، ولى اين قوا در برابر طوفان خواستهها و شهوات ضعيف است.ب) ظرفيت و توانايى جسمى و فكرى انسان محدود است؛ از اين رو، اگر قوانين سختى بر انسان تحميل شود، نمىتواند تحمّل كند و عصيان مىكند؛ پس خدا به انسان تخفيف داد و قوانين را آسان گرفت.(34) آموزه ها و پیام ها: در هر شرايطى معيارهاى مكتبى (مثل ايمان) را زيربناى ازدواج قرار دهيد.براى كنيزان نيز شخصيت و حرمت قايل شويد و مهر آنان را بپردازيد كه همگى انسان هستيد. مد نظر قرار دادن با شرايط خاص كنيزان، مجازاتهاى آنان را تخفيف دهيد. روش خدا (و برنامهى اسلام) بر اساس آسانگيرى است، نه سختگيرى. انسان موجودى ناتوان است (از اين رو نمىتواند قوانين سخت را تحمل كند). به ضعفهاى انسانى توجه كنيد و برنامههاى آسان براى او ارائه كنيد.(35) 3: وَ جَاءَهُ قَوْمُهُ يهُْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِن قَبْلُ كاَنُواْ يَعْمَلُونَ السَّيَِّاتِ قَالَ يَاقَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتىِ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ لَا تخُْزُونِ فىِ ضَيْفِى أَ لَيْسَ مِنكمُْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ(هود.78)ترجمه: قوم او (بقصد مزاحمت ميهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند -و قبلًا كارهاى بد انجام مىدادند- گفت: «اى قوم من! اينها دختران منند براى شما پاكيزهترند! (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!) از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد! آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!».(هود.78)تفسیر نمونه: «يُهْرَعُونَ» از «اهراع» به معناى راندن شديد است، يعنى غريزهى شهوت، لجام گسيخته اين قوم سركش را به سوى ميهمانان حضرت لوط عليه السلام مىراند.مراد از «أَطْهَرُ» آن نيست كه لواط پاك است و ازدواج پاكتر،(36) بلكه از باب مماشات با گنهكار است كه اگر بدنبال دفع شهوت هستى، ازدواج بهتر از گناه است.(37) در پيچ و تاب اضطراب و دلهره و مشكلات است كه استعدادها و حالات روحى شكوفا مىگردد. اگر فرشتگانِ الهى از همان لحظهى ورود، خود را به حضرت لوط عليه السلام معرّفى مىكردند، ديگر نه از آه و ناله و نگرانى و استمداد از احساسات مردمى خبرى بود و نه از پيشنهاد ازدواج. سؤال: چگونه پيامبر، دختر مؤمنهى خود را به ازدواج مرد كافرى در مىآورد؟ پاسخ: شايد در هنگام ازدواج، ايمان را شرط مىكردند تا اين وابستگى و ازدواج، وسيلهى ايمان آنان شود، و شايد مراد از «بَناتِي» دختران مردم باشد، زيرا پيامبر به منزله پدر امّت است. شايد هم در آن زمان اين گونه وصلت اشكالى نداشته است. تفسیر گام به گام: گاهى جامعهى انسانى چنان سقوط مىكند كه مردم با شتاب به سوى انحراف و گناه مىروند.«يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ»نفس سركش، انسان را به سوى گناه سوق مىدهد.«يُهْرَعُونَ» با انجام هر گناه، زمينه براى گناهان بعدى فراهم مىشود.«وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ» براى جلوگيرى از منكرات بايد ابتدا راههاى معروف را باز كرد و به مردم نشان داد.«هؤُلاءِ بَناتِي»،«لا تُخْزُونِ» معناى عفّت و پاكدامنى، انزوا نيست، بلكه رعايت پاكى در رفت و آمد طبيعى و عادّى است.«هؤُلاءِ بَناتِي»(حضرت لوط در حضور مردان، به دختران خود اشاره مىكند) براى هدايت جامعه، موعظه كافى نيست، بايد در مواردى ايثار كرد.«بَناتِي» پيشنهاد ازدواج از طرف پدر دختر، مانعى ندارد.«هؤُلاءِ بَناتِي» ازدواج، تنها راه صحيح و پاك براى ارضاى غريزهى جنسى است و راههاى ديگر نادرست و ناپاك است.«هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ» عادّى شدن گناه، تكليف انسان در نهى از منكر را ساقط نمىكند.«وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ»،«فَاتَّقُوا اللَّهَ» اطفاى شهوت جنسى از غير طريق ازدواج و انتخاب همسر ، خلاف تقوا و خداترسى است .«فَاتَّقُوا اللَّهَ» در نهى از منكر، از عواطف و احساسات مردم كمك بگيريم. همجنسبازى، با مردانگى، رشادت و غيرت سازگار نيست. «أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ»(38) نكتهها و اشارهها: لوط پيامبر عليه السلام هنگامى كه با فرشتگان جواننما ملاقات كرد و آنان خواستند مهمان او شوند، مقدارى آنان را معطل كرد كه شب فرا رسد تا دور از چشم همجنس بازان آنها را به خانه آورد و حتى در راه به آنان گوشزد كرد كه مردم اين شهر منحرف هستند، تا مهمانان حساب كار خود را بكنند.اما هنگامى كه به خانه آمدند، همسر لوط كه زن بىايمانى بود، پنهانى به همجنسبازان خبر داد كه جوانانى خوشرو مهمان لوط شدهاند؛ و گروهى از همجنسگرايان قوم لوط به طرف خانهى لوط پيامبر هجوم آوردند. مقصود لوط از «دختران» در اين آيه، يا دختران حقيقى خود او بودند، كه حاضر بود آنها را به عقد مردان در آورد تا از آبروى خود و مهمانان دفاع كند و يا دختران مردم بودند، كه دختران امت در حقيقت دختران پيامبر هستند. البته احتمال اول با ظاهر آيه سازگارتر است. لوط به مردم كافر پيشنهاد كرد كه با دختران او ازدواج كنند؛ يا به خاطر اين كه در آيين او مانعى براى ازدواج زن مؤمن با مرد كافر نبود و يا اين كه منظور لوط ازدواج مشروط بود؛ يعنى مردان كافر اگر مؤمن مىشدند مىتوانستند با دختران او ازدواج كنند. مقصود از اين كه گفت: «دختران من براى شما پاكيزهترند»، آن نبود كه همجنسبازى پاك است و اينان پاكيزهترند، بلكه اين تعبيرى است كه در عربى براى مقايسهى دو كار خوب و بد به كار مىرود؛ همان طور كه در فارسى، مثلًا در مورد سرعت زياد مىگوييم: «دير رسيدن بهتر از هرگز نرسيدن است.» و اين بدان معنا نيست كه هرگز نرسيدن خوب است. اين كه لوط گفت: «آيا در ميان شما مردى رشيد نيست؟» اشاره به اين حقيقت است كه وجود يك مرد هدايت يافته در ميان يك ملت، براى جلوگيرى از انحراف كارساز است؛ و اين نقش رهبران و رادمردان الهى را در جوامع بشرى نشان مىدهد.(39) آموزه ها و پیام ها: اگر خواستيد مردم را از گناه منع كنيد، نخست راه پاك و حلال را به آنها معرفى كنيد.ازدواج با جنس مخالف، راه صحيح و پاك است، نه همجنسگرايى.(40) 4: وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَيْنهَُم بِالمَْعْرُوفِ ذَالِكَ يُوعَظُ بِهِ مَن كاَنَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِكمُْ أَزْكىَ لَكمُْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(بقره.232)ترجمه: و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عدّه خود را به پايان رساندند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق) خويش، ازدواج كنند! اگر در ميان آنان، به طرز پسنديدهاى تراضى برقرار گردد. اين دستورى است كه تنها افرادى از شما، كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند، از آن، پند مىگيرند (و به آن، عمل مىكنند). اين (دستور)، براى رشد (خانوادههاى) شما مؤثرتر، و براى شستن آلودگيها مفيدتر است و خدا مىداند و شما نمىدانيد.(بقره.232)تفسیر نمونه: در زمان جاهليت زنان در زنجير اسارت مردان بودند و بى آنكه به اراده و تمايل آنان توجه شود مجبور بودند زندگى خود را طبق تمايلات مردان خودكامه تنظيم كنند.از جمله در مورد انتخاب همسر، به خواسته و ميل زن هيچ گونه اهميتى داده نمىشد حتى اگر زن با اجازه ولى، ازدواج مىكرد سپس از همسرش جدا مىشد باز پيوستن ثانوى او به همسر اول، بستگى به اراده مردان فاميل داشت و بسيار مىشد با اينكه زن و شوهر بعد از جدايى علاقه به بازگشت داشتند مردان خويشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع مىشدند. قرآن صريحا اين روش را محكوم كرده، مىگويد: "هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عده خود را به پايان رسانيدند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق) خويش ازدواج كنند اگر در ميان آنها رضايت به طرز پسنديدهاى حاصل شود" (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ). اين در صورتى است كه مخاطب در اين آيه اولياء و مردان خويشاوند باشند، ولى اين احتمال نيز داده شده است كه مخاطب در آن، همسر اول باشد، يعنى هنگامى كه زنى را طلاق داديد مزاحم ازدواج مجدد او با شوهران ديگر نشويد، زيرا بعضى از افراد لجوج هم در گذشته و هم امروز بعد از طلاق دادن زن، نسبت به ازدواج او با همسر ديگرى حساسيت به خرج مىدهند كه چيزى جز يك انديشه جاهلى نيست.(41) ضمنا در آيه سابق بلوغ اجل، به معنى رسيدن به روزهاى آخر عده بود در حالى كه در آيه مورد بحث به قرينه ازدواج مجدد، منظور پايان كامل عده است.(42) بنا بر اين از آيه استفاده مىشود كه زنان "ثيبه" (آنان كه لا اقل يك بار ازدواج كردهاند) در ازدواج مجدد خود هيچ گونه نيازى به جلب موافقت اولياء ندارند حتى مخالفت آنها بى اثر است. سپس در ادامه آيه، بار ديگر هشدار مىدهد و مىفرمايد: "اين دستورى است كه تنها افرادى از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند از آن پند مىگيرند" (ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ). و باز براى تاكيد بيشتر مىگويد: "اين براى پاكى و نمو (خانوادههاى شما) مؤثرتر و براى شستن آلودگيها مفيدتر است و خدا مىداند و شما نمىدانيد" (ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ). اين بخش از آيه، در واقع مىگويد: اين احكام همه به نفع شما بيان شده منتهى كسانى مىتوانند از آن بهره گيرند كه سرمايه ايمان به مبدأ و معاد را داشته باشند، و بتوانند تمايلات خود را كنترل كنند. و به تعبير ديگر اين جمله مىگويد: نتيجه عمل به اين دستورها صد در صد به خود شما مىرسد، ولى ممكن است بر اثر كمى معلومات، به فلسفه اين احكام واقف نشويد، اما خدايى كه از اسرار آنها آگاه است به خاطر حفظ طهارت و پاكيزگى خانوادههاى شما اين قوانين را مقرر فرموده است. قابل توجه اينكه: عمل به اين دستورها، هم موجب تزكيه و هم موجب طهارت معرفى شده (أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ). يعنى هم آلودگيها را كه بر اثر غلط كارى دامنگير خانوادهها مىشود بر طرف مىسازد، و هم مايه نمو و تكامل و خير و بركت است، (فراموش نبايد كرد كه "تزكيه" در اصل از "زكات" به معنى نمو گرفته شده است). بعضى از مفسران جمله "أَزْكى لَكُمْ" را اشاره به ثوابهايى مىدانند كه با عمل به اين دستورها حاصل مىشود، و جمله "اطهر" را اشاره به پاك شدن از گناهان. بديهى است حوادثى پيش مىآيد كه دو همسر با تمام علاقهاى كه به يكديگر دارند تحت تاثير آن از هم جدا مىشوند، بعد كه آثار مرگبار جدايى را با چشم خود مىبينند پشيمان شده و تصميم به بازگشت مىگيرند، سختگيرى و تعصب در برابر بازگشت آنها، ضربه سنگينى به هر دو مىزند و اى بسا مايه انحراف و آلودگى آنها شود، و اگر فرزندانى در اين وسط باشند -كه غالبا هستند- سرنوشت بسيار دردناكى خواهند داشت و مسئول اين عواقب شوم كسانى هستند كه از آشتى آنها جلوگيرى مىكنند.(43) تفسیر نور: اگر زنان مطلّقه، با همان شوهران سابق خود توافق كرده و ازدواج كنند، در پاكى و تزكيه فرد و جامعه، تأثير بسيار دارد.«ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ» زيرا در اين نوع ازدواج، اسرار يكديگر مخفى مانده و فرزندان به آغوش والدين و سرپرست واقعى خود برمىگردند و چون زن و شوهر طعم تلخ طلاق را چشيدهاند، از جدايى مجدّد نگرانند.(44)تفسیر گام به گام: رأى زن مطلقه، در انتخاب شوهر محترم است و در ازدواج مجدّد، اجازه از ديگرى لازم نيست.«فَلا تَعْضُلُوهُنَّ»با يك طلاق، براى هميشه بدبين نباشيد. چه بسا بعد از طلاق، دو طرف پشيمان شده و آماده زندگى مجدّد به نحو شايستهاى باشند.«يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ» شرط اصلى ازدواج، رضايت طرفين است.«تَراضَوْا بَيْنَهُمْ» توافق بر ازدواج، بايد بر اساسى عقلايى و عادلانه باشد.«تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ» كسانى كه در راه ازدواجِ مشروع ديگران، كارشكنى و مشكل آفرينى مىكنند، بايد در ايمان خود نسبت به خدا و قيامت شكّ كنند.«فَلا تَعْضُلُوهُنَّ»،«ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» از جاذبههاى طبيعى و مشروع، جلوگيرى نكنيد. چه بسا زن و مردى كه ميان آنها طلاق جدايى افكنده، از يكديگر خاطرات شيرينى نيز داشته باشند و گاه و بيگاه آن خاطرات را ياد بياورند كه اگر به طور طبيعى و مشروع به هم نرسند، خطر انحراف وجود دارد.«يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ»،«ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ» براى حفظ سلامتى جامعه، زنان مطلقه نبايد بىهمسر بمانند.«يَنْكِحْنَ»،«ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ» بركات ازدواج مجدّد و بازگشت به همسر اوّل و همچنين مفاسد طلاق و بىهمسرى، فوق درك بشر است.«وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(45) لزوم رفع موانع ازدواج زنان بى شوهر. فلا تعضلوهنّ ان ينكحن . .. ذلكم ازكى لكم و اطهر حكمت ممنوعيّت جلوگيرى از ازدواج زنان مُطلّقه كه رشد و طهارت جامعه است اين اقتضا را دارد كه اگر موانعى نيز بر سر اين راه باشد، برطرف گردد.(46) نكتهها و اشارهها: آيهى فوق يك حكم كلّى را در مورد زنانى كه طلاق گرفته و از شوهران خود جدا شدهاند بيان مىكند و منحصر در يك فرد نيست. اين آيه با يك عادت جاهلى به مبارزه برخاسته است كه زنان را در ازدواج مجبور مىساختند و تمايل آنان را در ازدواج دخالت نمىدادند و به دنبال اين روش، اگر زن ازدواج رسمى هم مىكرد و سپس از همسرش جدا مىشد، باز هم ازدواج مجدد او به ارادهى اوليا و نزديكان وى بستگى داشت. گاهى زن و مرد علاقهمند به ازدواج بودند، اما اطرافيان به خاطر منافع خود يا خيالات و موهومات، از اين پيوند جلوگيرى مىكردند. قرآن كريم، صريحاً اين روش را محكوم كرد.زنانى كه يك بار ازدواج كردهاند، در ازدواج مجدد خود هيچ گونه نيازى به جلب موافقت پدر، مادر و نزديكان خويش ندارند و حتى مخالفت آنان نيز بىاثر است. پس، مفهوم آيهى فوق يك حكم كلّى در بارهى سرپرستان و نزديكان زن است كه هيچكدام از اوليا و افراد بيگانه حق ندارند با چنين ازدواجى مخالفت كنند و تصميم گيرندهى اصلى زن و مرد هستند. البته تصميم و توافق آنها بايد پسنديده و شايسته، يعنى براساس عقل و عدل باشد. در اين آيه عمل به اين دستورات موجب «طهارت» و «تزكيه» معرفى شده است؛ چرا كه عمل به دستورات الهى، هم آلودگىهاى مختلفى را كه بر اثر خطاكارى، دامنگير خانوادهها مىشود، برطرف و پاك مىسازد و هم موجب رشد، تكامل و خير و بركت آنها مىشود؛ از جمله فرزندان شايسته به آنان عطا مىكند.(47) آموزهها و پيامها: اساس ازدواج، رضايت پسنديدهى طرفين است.ازدواج مجدد، موجب پاكى و رشد افراد مىشود. عدم اطلاع شما از حكمتها و اسرار احكام الهى مانع اجراى آنها نشود. ايمان به خدا و رستاخيز زمينهساز پندپذيرى و اجراى احكام الهى است. مانع ازدواج زوجهاى علاقهمند نشويد، (كه زمينهساز ناپاكى و عدم رشد آنان مىشويد).(48) پی نوشتها : 1. وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 27 (باب 12 از ابواب مقدمات نكاح). www.ahlulbaytportal.com |